جدول جو
جدول جو

معنی پین - جستجوی لغت در جدول جو

پین
مقداری بپهنای یک آجر: یک پین باید این زمین راند، ریختگی و گلی که در فنات پیدا شود و مانع جریان و زهیدن آب گردد. یا پین پین برداشتن، تنقیه کاریزاز پین
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پینه
تصویر پینه
وصله، رقعه، پاره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه
تصویر پینه
تکۀ پارچه یا چرم که به لباس یا کفش پاره بدوزند، وصله، آن قسمت از پوست، به ویژه در کف دست و پا، که در اثر کار کردن سفت و ستبر شده باشد، ستبری پوست میانۀ پیشانی از سجدۀ بسیار
پینه بستن: ستبر شدن پوست، به ویژه در کف دست و پا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار
پینه زدن: پینه بستن، دوختن تکه ای از پارچه یا چرم به لباس یا کفش پاره شده، وصله کردن
پینه کردن: ستبر شدن پوست، به ویژه در کف دست و پا، در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار، پینه بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینه
تصویر پینه
((نِ))
تکه پارچه ای که بر قسمت پاره شده جامه دوزند، پوست کلفت و ضخیم شده کف دست در اثر کار زیاد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پینوبا
تصویر پینوبا
آش قروت
فرهنگ واژه فارسی سره
وصله کردن در پی کردن رقعه دوختن، سخت شدن پوست کف دست و پا سینه زانو و غیره بسبب تماس کار بسیار و راه رفتن مدام: یکی مشت در کارم از کینه کرد که همچون شتر سینه ام پینه کرد. (یحیی کاشی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه کاری
تصویر پینه کاری
عمل و شغل پینه کار وصالی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه کار
تصویر پینه کار
وصله کننده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه زده
تصویر پینه زده
وصله کرده رقعه دوخته در پی کرده پیوند بست
فرهنگ لغت هوشیار
وصله کردن رقعه دوختن (کفش و غیره) : دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را بسکه عشاق تو بر جامهء... پینه زنند. (علی خراسانی) -2 سخت شدن پوست کف دست و پا و زانو و غیره بر اثر کار و رفتن پینه بستن، گود کردن مجرای قنات در صورتیکه قنات خشک شود. پس از گمانه زدن قنات در صورتیکه به آب نرسد مجرای قنات را گودتر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
پاره دوزی کردن: پینه دوزی میکنی اندر دکان زیرا این دکان تو باشد دوکان. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه دوزی
تصویر پینه دوزی
عمل و شغل پینه دوز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه دوز
تصویر پینه دوز
آنکه کفشهای پاره را اصلاح کند
فرهنگ لغت هوشیار
وصله کردن رقعه دوختن (کفش و غیره) : دلق صد رنگ نماید بنظر مردم را بسکه عشاق تو بر جامهء... پینه زنند. (علی خراسانی) -2 سخت شدن پوست کف دست و پا و زانو و غیره بر اثر کار و رفتن پینه بستن، گود کردن مجرای قنات در صورتیکه قنات خشک شود. پس از گمانه زدن قنات در صورتیکه به آب نرسد مجرای قنات را گودتر کنند
فرهنگ لغت هوشیار
کبره بسته شوغ بسته ایجاد پینه شده، نرم ظاهر سخت باطن: دلهای پینه بسته ابنای روزگار از ناخن پلنگ کند جوی خون روان. (صائب)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه بستن
تصویر پینه بستن
کلفت شدن قسمتی از پوست کف دست یا پا از زیادی کارسسس
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه برآوردن
تصویر پینه برآوردن
تولید شدن پینه و شوخ و کبره
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه انداختن
تصویر پینه انداختن
پینه کردنوصله کردندر پی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینووا
تصویر پینووا
آش کشک آش قروت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینوک
تصویر پینوک
پینو
فرهنگ لغت هوشیار
دوغ ترش که خشک کرده باشند کشک قورت ترف: نیکی بگزین و بد بنادان ده، روغن بخر و جدا کن از پینو. (ناصرخسرو)
فرهنگ لغت هوشیار
گوی تاو گونه ای گویبازی روی میز ورزش و بازیی که است که توسط دو تن روی میز مخصوص که وسط آن دارای تور است با دو راکت چوب و یک توپ سبک وزن انجام میشود و آن قسمی تنیس رومیزی است
فرهنگ لغت هوشیار
چرت زن: ریزد ز دهانش آب حیوان گردد هر گاه پینکی زن. (باقر کاشی در تعریف مرغابی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینکی زدن
تصویر پینکی زدن
چرت زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینکی رفتن
تصویر پینکی رفتن
چرت زدن پینکی زدن
فرهنگ لغت هوشیار
حالتی که برای شخص خواب گرفته - نشسته یاایستاده - دست دهد که سرش پیاپی فرود آید از خواب و سپس از خواب جهد و سر راست کند چرت سنه: افتاد همچو جوز مقشر بگاه چرت از آستین و پاچه تنبان پینکی. (آنند. لغ)
فرهنگ لغت هوشیار
پیشانی خرد پیشانی ناچیز، بخت اقبال: این پینک بسوزد. (این بخت منسبت که موجب این همه مصیبتهاست)
فرهنگ لغت هوشیار
گیاهی زینتی از تیره مرکبان جزو گونه های سینره. گلهایش کاملا شبیه سینره است منتهی قدری کوچکتر و برگهایش نیز دراز تر (بیضوی شکل) و تقریبا بدون بریدگی است ارنیکا ارنیکای کوهی خانق الفهد ارنیکای جبلیه تنباکوی کوهی داغ توتونی داغ کسترسی اوکوز گوزو دخان الفوخ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پینه کار
تصویر پینه کار
پینه دوز، وصله کننده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینه دوزی
تصویر پینه دوزی
پاره دوزی، شغل و عمل پینه دوز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینکی زدن
تصویر پینکی زدن
چرت زدن، اندکی خوابیدن، به خواب کوتاه رفتن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینوبا
تصویر پینوبا
آشی که در آن کشک ریخته باشند، آش کشک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینکی
تصویر پینکی
حالت بین خواب و بیداری، خواب سبک، چرت
پینکی زدن: چرت زدن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینه کردن
تصویر پینه کردن
ستبر شدن پوست به ویژه در کف دست و پا در اثر زیاد کار کردن یا میانۀ پیشانی در اثر سجدۀ بسیار، پینه بستن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پینو
تصویر پینو
کشک، ماده ای جامد یا مایع از انواع لبنیات که از جوشاندن دوغ تهیه می شود، قروت، کتغ، تیکوز، کتخ
قره قروت، مادۀ خوراکی ترش مزه که از جوشاندۀ غلیظ شدۀ آب ماست تهیه می شود، لیولنگ، کشک سیاه، هلباک، ترپک، ترف، ریخبین، هبولنگ، رخبین برای مثال شعر ژاژ از دهان من شکر است / شعر نیک از دهان تو پینو (طیان - شاعران بی دیوان - ۳۱۹)
فرهنگ فارسی عمید