جدول جو
جدول جو

معنی پیلات - جستجوی لغت در جدول جو

پیلات
نام کوهی ازشعب سلسله جبال آلپ، بلندترین قلۀ آن 2343 گز است، نام کوهی از سلسله جبال سونه میان ایالات لوآره و رون بفرانسه، رود ژیر از آن سرچشمه گیرد
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

شرکتی که دارای تاسیسات و وسایلی برای صید ماهی از دریا و فروش آن به بازارهای داخلی و خارجی است، صنعت ماهیگیری
فرهنگ فارسی عمید
قصبه ای است در خطۀ اندلس از اسپانیا، در ایالت اشبیلیه، واقع در 30 هزارگزی جنوب غربی شهر اشبیلیه، آنجا بنا به روایتی میهن موریلو یکی از بزرگترین نقاشان اسپانیاست، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(لُ)
راهبر هواپیما یا قایق. رانندۀ طیاره و کرجی، نوعی ماهی
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ شیل به قیاس عربی، رجوع به شیل شود، ماهی خانه، ادارۀ ماهی، محلی که برای صید آماده باشد، (یادداشت مؤلف)، شرکتی که به صید و توزیع وفروش ماهیهای بحر خزر می پردازد، دستگاه صید ماهی در سواحل بحر خزر، (فرهنگ فارسی معین)
لغت نامه دهخدا
نام محلی کنار راه رشت به آستارا میان چیلاوندان و آستارا در 171100 گزی رشت، (یادداشت مؤلف)
لغت نامه دهخدا
نام بازیگری است که در پانتومیم (لالبازی) شهرت فوق العاده یافته و در خطۀ قدیم کیلیکیا (کیلیکیه) از آناطولی میزیسته و در عصر او گوستوس (اغسطس) درروم مشغول بازیگری بوده است، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
دوست ارست و شوهر الکتر، رجوع به ارست (از اساطیر یونان) شود، صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: پیلاد پسر استرفیوس پادشاه فوکیده و دوست صادق ارست از قهرمانان یونان قدیم که وی را همه جا دنبال میکرد و آنی از او جدا نمیگشت و باخواهرش الکتره ازدواج کرد و پس از گذشته شدن پدر بجای وی نشست، نام وی در محبت و صداقت مثل گشته است
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
در تداول مردم بروجرد و لران آن سامان، حبه. دانه. عجمه در انگور و جز آن
لغت نامه دهخدا
نام چندین شهر از برزیل و از آن جمله شهرکی در جمهوری آلاگوآس از برزیل و در ساحل دریاچۀ مانگوایه در مصب رودی که به همین دریاچه ریزد و مرکز داد و ستد کلی پنبه، تنباکو و نیشکر است که در خود این سرزمین به عمل آید، (قاموس الاعلام ترکی)
نام چندین قصبه در جزائر فیلیپین، (قاموس الاعلام ترکی)، شهرکی است در قضای لاگونه از جزیره لوسون، از جزائر فیلیپین، در 61 هزارگزی جنوب شرقی مانیل نزدیک دریاچۀ لی و در جلگه ای بسیار حاصلخیز، (قاموس الاعلام ترکی)
نام قصبه و اسکله ای در جمهوری پاراگوآی آمریکا، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
پیلاسته، پیلسته، بمعنی عاج که دندان پیل باشد، (آنندراج)، رجوع به پیلسته شود
لغت نامه دهخدا
پلاو، جزیره کوچکی است در ساحل شمالی از تونس بمسافت 1500 گز و در شمال غربی دماغۀ فارینای معروف به رأس سیدی علی المکی واقع شده است، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(اِ تِ)
کم کردن حق، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ ایل، عنوان مجموع عشایر و قبایل مختلف و مجزا که بطور مستقل و یا لااقل اسماً تابع حکومت مرکزی میباشند و در نقاط مختلف مملکت تحت ریاست مطلق ایلخانی ها و ایل بیگی های خویش زندگی میکنند و غالباً به تربیت احشام وچادرنشینی و گاه به زراعت معیشت کرده اند و میکنند، تعداد ایلات و عشایر ایران زیاد است و آداب و رسوم و طرز معیشت آنها نیز با یکدیگر اختلاف بسیار دارد ولیکن بطور کلی کوچ مرتب سالیانه بین ییلاق و قشلاق و دوری و برکناری از لوازم تربیت مدنی و زندگی در سیاه چادرها (قره چادر) و تربیت مواشی از اوصاف مشترک آنهاست، مطالعه در احوال این عشایر که عامل عمده ای در حیات اقتصادی و اداری ایران است، اهمیت تمام در مردم شناسی دارد، (از دایرهالمعارف فارسی)، رجوع به ایل شود
لغت نامه دهخدا
جمع واژۀ حیله، (منتهی الارب)، رجوع به حیله شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از ایلات
تصویر ایلات
ترکی تیره ها دوده ها، جمع ایل طوایف قبایل
فرهنگ لغت هوشیار
جمع شیل (بسیاق عربی) دستگاه صید ماهی در سواحل بحر خزر، شرکتی که به صید و توزع و فروش ماهیهای بحر خزر می پردازد: شیلات ایران بریدگیها و گشادگیهائی از دریا که در خشکی پیش رفته باشد و در آنجا ماهی صید کنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلت
تصویر پیلت
راهبر هواپیما یا قایق، نوعی ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلاس
تصویر پیلاس
عاج فیل
فرهنگ لغت هوشیار
شرکتی که به صید و پرورش و فروش ماهی و فرآورده های مربوط به آن می پردازد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیلوت
تصویر پیلوت
((لُ))
شمعک، طبقه همکف ساختمان که ارتفاع آن از بقیه طبقه ها کمتر است و معمولاً به عنوان پارکینگ و موتورخانه و یا انباری استفاده می شود
فرهنگ فارسی معین
تغییر وضعیت و ابری شدن هوا
فرهنگ گویش مازندرانی
در پی کسی یا چیزی بودن
فرهنگ گویش مازندرانی