جدول جو
جدول جو

معنی پیف - جستجوی لغت در جدول جو

پیف
کلمه ایست که کراهت از بوی بد را رساند
تصویری از پیف
تصویر پیف
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیفه
تصویر پیفه
چوب پوسیده که به جای آتش گیره به کار ببرند، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، آفروزه، شیاع، هود، پرهازه، فروزینه، پده، حطب، پد، آتش افروز، پوک، وقود، آتش برگ، مرخ، وقید
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیفه
تصویر پیفه
((فِ))
چوب پوسیده که به جای آتشگیره به کار ببرند، پد، پود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از حیف
تصویر حیف
افسوس
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از طیف
تصویر طیف
بیناب
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیل
تصویر پیل
فیل
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ریف
تصویر ریف
چریدن چرا زمین پر آب و علف خاک پر نعمت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از زیف
تصویر زیف
دیوار بند، پایه پایه نردبان، سیم نبهره ناسره قلب (زر و سیم پول)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تیف
تصویر تیف
خس و خار و خلاشه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از جیف
تصویر جیف
جمع جیفه، مردارها جمع جیفه مردارها
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیف
تصویر حیف
دریغ، افسوس جور و ستم کردن بر کسی جور و ستم کردن بر کسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوف
تصویر پوف
غذا طعام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش
تصویر پیش
عاقل و خردمند ساحل، کنار، جلو، نزدیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پید
تصویر پید
بیفایده
فرهنگ لغت هوشیار
چرک شوخ فضله: همواره پر از بیخ است آن چشم فژاگن گویی که دو پیخ آنجا دو خانه گرفته است. (عماره)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیر
تصویر پیر
شیخ، سالخورده، مسن، معمر
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که به بیماری برص مبتلا شده و پوست بدنش دارای لکه های سفید میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیز
تصویر پیز
واحد مقیاس فشار در سلسله ام، ت، اس
فرهنگ لغت هوشیار
نامه بر، قاصد فرانسوی نیزه، خجک پرش (خالدار) کسی که مامور رساندن بارها و نامه های پستی از جایی بجای دیگر است قاصد برید چارپار پیام گزار خبربر: ای پیک رسان، خبر یار ما بگوخ احوال گل به بلبل دستانسرا بگو. (حافظ) دو مرد پیک راست کردند با جامه نیکان که از بغداد آمده اند، قمرتابع سیاره کوکب سیار ثانی که بر گرد سیار اصلی گردد. یا پیک آسمانی. فرشته: هر دمش صد نام صد پیک از خدا یاربی زد شصت لبیک از خدا. (مثنوی) یا پیک الهی. جبرئیل. یا پیک چرخ. ماه قمر. یا پیک درگاه. جبرئیل: در گوشش گفته پیک درگاه کای عامر کعبه عمرک الله . (تحفه العراقین. 197) یا پیک رایگانی. ماه قمر: هر ماه به پیک رایگانی خلعت بدهی و داستانی. (تحفه العراقین 16)، سوداگر، راهگذار، باد صبا. یا پیک رب. عزرائیل: کان مسلمان را بخشم از چه سبب بنگریدی باز گو ای پیک رب، (مثنوی) یا پیک سپید و سیاه. شب و روز: اگرنامه ای رفتنم را نوید دهند این دو پیک سیاه و سپید... (گرشا. لغ) یا پیک فلک. ماه قمر یا. یا پیک مرتب. پیک یا راتیه دایم نه موقت برید مرتب: ورم ضعیفی و بی بدیم نبودی و آنک نبود از امیر مشرق فرمان. خود بدویدی بسان پیک مرتب خدمت او را گرفته چامه بدندان. (رودکی) یا پیک هوایی. ابر سحاب. ورق قمار که بر آن صورتی چو سر نیزه است و بهمان مناسبت آنرا بدین نام خوانند سیاه خال خال سیاه بدین نام خوانند سیاه خال ده لوی پیک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچ
تصویر پیچ
خمیدگی، کجی، عطف، گردش، تاب، شکن، تای
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیت
تصویر پیت
آهنی حلبی که برای نفت و روغن و امثال آن استفاده میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیپ
تصویر پیپ
چپق کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیا
تصویر پیا
مرد کامل، با ارج ارزنده، متمول صاحب اعتبار: برای خود پیاپی شد
فرهنگ لغت هوشیار
پی، چربی گوسفند ودیگر حیوانات، چیزی سپید که بر گوشت مانند روغن منجمد میباشد
فرهنگ لغت هوشیار
سریانی تازی گشته از فیل پارسی تازی گشته پیل پستانداریست عظیم الجثه که راسته خاصی به نام راسته فیلان را به وجود می آورد. در رسته فیلان امروزه فقط دو گونه موجود است: یکی فیل آسیایی یا هندی و دیگر فیل افریقایی. قد فیل هندی از فیل افریقایی کوچکتر و گوشها و عاجش نیز کوچکتر است. بطور کلی امروزه فیلها بزرگترین حیوانات خاکزی هستند. دارای خرطوم طویلی می باشند که از اتصال دو جدار بینی و لب فوقانی بوجود آمده است. خرطوم فیلها عضو گیرنده و همچنین سلاح دفاع و حمله است. دندان های فیلها به وضع خاصی است بعنی بر روی آرواره بالایی دو دندان نیش وجود دارد که بسیار طویل می باشد و عاج را می سازد. به علاوه در سراسر دهان فیلان فقط 4 آسیا وجود دارد که یک عدد بر روی هر نیم فکی است نمو دندانهای آسیا تدریجی است یعنی در هر زمانی بیش از 4 دندان آسیایی عامل در دهان وجود ندارد ولی به محض این که دندانی ساییده شد در عقب آن دندان آسیای دیگری رشد می کند بقسمی که در دوران عمر فیل در هر رنیم فک 6 آسیا تدریجا ظاهر میشود که 3 تای اولی را می توان به جای آسیاهای شیری محسوب داشت سه تای دوم را به جای آسیاهای دایمی. اولین دندان آسیای شیری در فیلها در سه ماهگی و دومی در دو سالگی و سومی در 9 سالگی ظاهر می شود. اولین دندان آسیایی اصلی (دایمی) در 15 سالگی و دومی در 20 سالگی و سومی در 35 سالگی ظاهر می گردد. دست و پای فیلها حجیم و عضلانی است و هر کدام به 5 انگشت ختم می شوند. انگشتان مجموعا در داخل یک توده عضلانی قرار دارند فقط انتهای آنها که به سم پهنی ختم میشوند آزاد است. فیل را در هندوستان و افریقا اهلی می نمایند و جهت بارکشی و شخم از آن استفاده می کنند. فیلهای افریقایی بیشتر وحشی هستند و آنها را جهت استفاده از عاج شکار می کنند. برخی فیلها بالغ بر 50 تا 60 کیلوگرم عاج می دهند. ارتفاع فیلهای افریقایی تا 5، 4 متر نیز می رسد پیل، جمع افیال فیول. یا فیل و فنجان. دو چیز غیر متناسب. یا فیل هوا می کند. چون در جایی ازدحام و شلوغی بینند و از کسی علت را پرسند وی در جواب چنین گوید. یا کار حضرت فیل است. کاری بسیار مشکل است. یا مثل فیل باید تو سرش کوبید. درباره کسی که نصیحت نمی پذیرد استعمال کنند (زیرا فیلبان با کجک بسر فیل می کوبد)، ظرفی میباشد که در آن دو میله فلزی مثبت ومنفی قرار دارد و بوسیله آن الکتریسیته تولید میکند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیگ
تصویر پیگ
پیک قاصد
فرهنگ لغت هوشیار
مقداری بپهنای یک آجر: یک پین باید این زمین راند، ریختگی و گلی که در فنات پیدا شود و مانع جریان و زهیدن آب گردد. یا پین پین برداشتن، تنقیه کاریزاز پین
فرهنگ لغت هوشیار
از زبان کسی مطلبی (کتبی یا شفاهی) را بدیگری رساندنپیغامرسالت: هم آنگه چو بنشست بر پای خاست پیام سکندر بیاراست راست. (فردوسی) توضیح در قدیم وسیله پیام شخص و نامه هر دو بوده لیکن امروزه غالبا شخص است، سلام درود: بهر بوم و بر کو فرود آمدی ز هر سو پیام و درود آمدی. (شا. بخ 2340: 8)، وحی الهام: در راه عشق وسوسه اهرمن بسی است پیش آی و گوش دل به پیام سروش کن. (حافظ)، اوامر و نواهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیف
تصویر سیف
شمشیر زدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سیف
تصویر سیف
شمشیر
ساحل دریا، ساحل رود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیت
تصویر پیت
ظرف فلزی برای نفت یا روغن، چلیک
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیل
تصویر پیل
فیل
ظرفی که در آن دو میلۀ فلزی مثبت و منفی قرار دارد و به وسیلۀ آن تولید جریان الکتریسیته می کنند
پیل خشک: در علم الکتریک پیلی به شکل استوانه ای از روی با میله ای از زغال در وسط استوانه و خمیری از دانه های زغال و بی اکسید منگنز اشباع شده با محلول نشادر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیخ
تصویر پیخ
در هم پیچیدن، پیچیدن، پیختن
شوخ، چرک، مادۀ سفید رنگی که از دمل و زخم بیرون میآید و مرکب از مایع سلول های مرده، باکتری ها و گلبول های سفید است، رم، ریم، سیم، سخ، شخ، وسخ، پژ، فژ، کورس، کرس، کرسه، هو، هبر، بخجد، بهرک، خاز، درن، قیح، کلچ، کلخج، کلنج، برای مثال همواره پر از پیخ است آن چشم فژاگن / گویی که دو بوم آنجا بر خانه گرفته ست (عمارۀ مروزی - شاعران بی دیوان - ۳۵۳)
فضله
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از زیف
تصویر زیف
زر و سیم ناسره غش دار، پول قلب
گناه، بی ادبی، ناکسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیک
تصویر پیک
در ورق بازی، نقشی که خال های آن به شکل سر پهن نیزه یا گلابی است مثلاً تک خال پیک، بی بی پیک
فرهنگ فارسی عمید