جدول جو
جدول جو

معنی پیفه

پیفه
چوب پوسیده که به جای آتش گیره به کار ببرند، آتش گیره، هر چیزی که با آن آتش روشن کنند، آفروزه، شیاع، هود، پرهازه، فروزینه، پده، حطب، پد، آتش افروز، پوک، وقود، آتش برگ، مرخ، وقید
تصویری از پیفه
تصویر پیفه
فرهنگ فارسی عمید

واژه‌های مرتبط با پیفه

پیفه

پیفه
چوبی باشد پوسیده در ولایت خوزستان و آنرا بجای آتشگیره بکار برند یعنی با سنگ چخماق آتش در آن زنند. (برهان). چوب پوسیده که در خوزستان بجای آتشگیره برچخماق زنند. (آنندراج). پد. پود. بد. بود. خف. حراق. قو. قاو. چوبی باشد خودرنگ بغایت پوسیده و نرم شده در ولایت خوزستان آنرا بر طریق پده و قاو بکار دارندو چون چخماق زنند آتش در آن گیرد. (صحاح الفهرس) :
سوخته پیفه ات درفش لشکر ترکان چین
پرزۀ گرد سپاهت لشکر هندوستان.
عنصری
لغت نامه دهخدا