منسوب به پیغو (مصحف یبغو) ، نام عمومی ملوک سرزمین پیغو (یبغو) که قسمتی است از ترکستان: همه ایرجی زادۀ پهلوی نه افراسیابی و نه پیغوی. دقیقی. ز یاقوت سیصد کمر پیغوی. اسدی. ، تورانی: بدادندش آن نامۀ خسروی نوشته برو بر خط پیغوی. دقیقی. نبشت اندر آن نامۀ خسروی نکو آفرین بر خط پیغوی. دقیقی. زبانها نه تازی و نه پهلوی نه چینی نه ترکی و نه پیغوی. خسروی. ، از مردم پیغو. ترک: تا شاعران بشعر بگویند و بشنوند وصف دو زلف و دو لب خوبان پیغوی. فرخی
منسوب به پیغو (مصحف یبغو) ، نام عمومی ملوک سرزمین پیغو (یبغو) که قسمتی است از ترکستان: همه ایرجی زادۀ پهلوی نه افراسیابی و نه پیغوی. دقیقی. ز یاقوت سیصد کمر پیغوی. اسدی. ، تورانی: بدادندش آن نامۀ خسروی نوشته برو بر خط پیغوی. دقیقی. نبشت اندر آن نامۀ خسروی نکو آفرین بر خط پیغوی. دقیقی. زبانها نه تازی و نه پهلوی نه چینی نه ترکی و نه پیغوی. خسروی. ، از مردم پیغو. ترک: تا شاعران بشعر بگویند و بشنوند وصف دو زلف و دو لب خوبان پیغوی. فرخی
یکی از شعرای ایران و از اهالی ساوه بوده و بساوجی معروف شده. این بیت از اوست: بنومیدی گذشت این عید بی رخسار زیبایش نبوسیدیم دستش را نیفتادیم درپایش. (از قاموس الاعلام ترکی) یکی از شعرای ایران و این بیت از اوست: ز سوز آتش سودای عشق او پس از مردن ز خاکم گر گیاهی سر برآرد دود ازو خیزد. (از قاموس الاعلام ترکی) (مصطفی چلبی) از شعرای عثمانیست، اهل تکفورطاغ و از قالیونچی ها. بسال 1150 هجری قمری درگذشته است. (قاموس الاعلام ترکی)
یکی از شعرای ایران و از اهالی ساوه بوده و بساوجی معروف شده. این بیت از اوست: بنومیدی گذشت این عید بی رخسار زیبایش نبوسیدیم دستش را نیفتادیم درپایش. (از قاموس الاعلام ترکی) یکی از شعرای ایران و این بیت از اوست: ز سوز آتش سودای عشق او پس از مردن ز خاکم گر گیاهی سر برآرد دود ازو خیزد. (از قاموس الاعلام ترکی) (مصطفی چلبی) از شعرای عثمانیست، اهل تکفورطاغ و از قالیونچی ها. بسال 1150 هجری قمری درگذشته است. (قاموس الاعلام ترکی)
متابعت. اقتداء. اسوه. تأسی. تبعیت. پس روی. اقتفاء. اتباع. ظلف: آنچه شرط شده بر من (مسعود) در این بیعت از وفا و دوستی و نصیحت و پیروی و فرمانبرداری و همراهی و جد و جهد عهد خداست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317). پس بجای آورد امیرالمؤمنین همه آنچه از این قبیل بود و پیروی کرد آنها را. (تاریخ بیهقی ص 308). مستقیم بردن خود را بر ستوده تر روشها در طاعت او و نیکوتر طورهادر پیروی او. (تاریخ بیهقی ص 314). پیروی کنم و سرنزنم و اخلاص ورزم و شک نیاورم. (تاریخ بیهقی ص 317). ز شرع خود نبوت را نوی داد خرد را در پناهش پیروی داد. نظامی. سخن زین نمط هرچه دارد نوی بدین شیوۀ نو کند پیروی. نظامی. حذر از پیروی نفس که در راه خدا مردم افکن تر ازین غول بیابانی نیست. سعدی. هشدار تا نیفکندت پیروی نفس در ورطه ای که سود ندارد شناوری. سعدی. سالها پیروی مذهب رندان کردم تا بفتوای خرد حرص بزندان کردم. حافظ
متابعت. اقتداء. اسوه. تأسی. تبعیت. پس روی. اقتفاء. اتباع. ظلف: آنچه شرط شده بر من (مسعود) در این بیعت از وفا و دوستی و نصیحت و پیروی و فرمانبرداری و همراهی و جد و جهد عهد خداست. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317). پس بجای آورد امیرالمؤمنین همه آنچه از این قبیل بود و پیروی کرد آنها را. (تاریخ بیهقی ص 308). مستقیم بردن خود را بر ستوده تر روشها در طاعت او و نیکوتر طورهادر پیروی او. (تاریخ بیهقی ص 314). پیروی کنم و سرنزنم و اخلاص ورزم و شک نیاورم. (تاریخ بیهقی ص 317). ز شرع خود نبوت را نوی داد خرد را در پناهش پیروی داد. نظامی. سخن زین نمط هرچه دارد نوی بدین شیوۀ نو کند پیروی. نظامی. حذر از پیروی نفس که در راه خدا مردم افکن تر ازین غول بیابانی نیست. سعدی. هشدار تا نیفکندت پیروی نفس در ورطه ای که سود ندارد شناوری. سعدی. سالها پیروی مذهب رندان کردم تا بفتوای خرد حرص بزندان کردم. حافظ
ملک صالح، ، صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید بیست و چهارمین تن از حکام ترک مصر و آخرین آنان، او پس از مرگ علی، معروف بملک منصور، در 783 هجری قمریجلوس کرد و بعلت حداثت سن اتابک او برقوق چرکسی به ادارۀ امور پرداخت و پس از یک سال و نیم به اتفاق امرا رسماً تاج شاهی بر سر نهاد و او آخرین این سلسله است و پس از او غلامان چرکسی به حکومت مصر رسیدند
ملک صالح، ، صاحب قاموس الاعلام ترکی گوید بیست و چهارمین تن از حکام ترک مصر و آخرین آنان، او پس از مرگ علی، معروف بملک منصور، در 783 هجری قمریجلوس کرد و بعلت حداثت سن اتابک او برقوق چرکسی به ادارۀ امور پرداخت و پس از یک سال و نیم به اتفاق امرا رسماً تاج شاهی بر سر نهاد و او آخرین این سلسله است و پس از او غلامان چرکسی به حکومت مصر رسیدند