- پیشکار
- خادم، خدمت کار
معنی پیشکار - جستجوی لغت در جدول جو
- پیشکار
- خادم، خدمتگزار، فرمانبردار
- پیشکار
- کسی که در خدمت شخص بزرگ و محترمی کارهای او را اداره کند، ناظر و مباشر مخصوص، پیشیار، در کشاورزی چاهی که از آنجا شروع به لای روبی می کنند، چاه های آخر قنات، رئیس دارایی استان، کسی که زیردست شاطر کار می کند و نان را از تنور درمی آورد
- پیشکار
- نوکر، پیشخدمت، کارپرداز و مباشر افراد بزرگ و محتشم، شاگرد نانوا
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
خدمت کردن، خدمت
عمل پیشکار چاکری خدمتکاری مقابل
خدمتگزار خدمتکار خادم پیشکار: ای که مه با کمال خوبی خویش پیش روی تو پیشکاره بود. (عمادی شهریاری)، رئیس مهتر، فرش اطاق مهمانخانه، قابله ماما
مباشر، خدمتگزار، ماما، قابله
خدمتکاری، چاکری، معاونت، مباشرت
دارای پیش (جلو)، دارای ضمه (حرف)، حربه ای بسیار بزرگ مانند نیزه ای ستبر و کوتاه از آهن و فولاد که بر آن حلقه های چهارگوشه از فولاد تعبیه کنند و بدان خوک و گراز را کشند، ماما قابله
حلوایی است پیشپاره
شاگرد، معاون
پیشکار، خدمتکار، مزدور، شاگرد، مددکار، معاون، برای مثال بخت ودولت چو پیشکار تواند / نصرت وفتح پیشیار تو باد (رودکی - ۵۲۱)
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه،
قاروره که پیشاب بیمار را در آن کنند و نزد طبیب ببرند،برای مثال بر روی پزشک زن میندیش / چون بود درست پیشیارت (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۷)
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه،
قاروره که پیشاب بیمار را در آن کنند و نزد طبیب ببرند،
پیشکار، معاون، خدمتکار، شاگرد
شاش، ادرار، شیشه ای که ادرار بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند، قاروره
مبارزه، مسابقه
پیشیار پیشاب: پزشک آمد و دید پیشار شاه سوی تندرستی نبد کار شاه
نبرد، حرب، محاربه، خصومت، جدل، جنگ، رزم، کشمکش
شاش، ادرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
شاش، ادرار، پیشاب، بول، زهراب، پیشیار، میزک، چامیز، چامیر، چامین، چمین، کمیز، گمیز، شاشه
جنگ، نبرد، رزم، برای مثال دو عاقل را نباشد کین و پیکار / نه دانایی ستیزد با سبکسار (سعدی - ۱۲۹)
زیاده، بسیار، بی حساب
کسی که شغلی ندارد
حضور، صحنه، خدمت، ساحت، محضر
استقبال
قبل از
بی حساب
ممارست، سعی، همت، اهتمام
پرتعداد، عدیده
خدمتکار، پادو، خادم
وظیفه شناس
موسم باد و بارانهای هندوستان برسات بساره
پر از شکاف شکافته در چند جای
سعی وکوشش در کار، پشت کار
کمک پزشک