جدول جو
جدول جو

واژه‌های مرتبط با پیشیار

پیشیار

پیشیار
پیشکار، خدمتکار، مزدور، شاگرد، مددکار، معاون، برای مِثال بخت ودولت چو پیشکار تواند / نصرت وفتح پیشیار تو باد (رودکی - ۵۲۱)
شاش، اِدرار، مایعی زرد رنگ مرکب از آب اسید اوریک نمک طعام و املاح دیگر که از طریق آلت تناسلی دفع می شود
شاش، اِدرار، پیشاب، بَول، زَهراب، پیشار، میزَک، چامیز، چامیر، چامین، چَمین، کُمیز، گُمیز، شاشه،
قاروره که پیشاب بیمار را در آن کنند و نزد طبیب ببرند، برای مِثال بر روی پزشک زن میندیش / چون بود درست پیشیارت (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۷)
پیشیار
فرهنگ فارسی عمید

پیشیار

پیشیار
شاش، ادرار، شیشه ای که ادرار بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند، قاروره
پیشیار
فرهنگ فارسی معین

پیشدار

پیشدار
دارای پیش (جلو)، دارای ضمه (حرف)، حربه ای بسیار بزرگ مانند نیزه ای ستبر و کوتاه از آهن و فولاد که بر آن حلقه های چهارگوشه از فولاد تعبیه کنند و بدان خوک و گراز را کشند، ماما قابله
فرهنگ لغت هوشیار

پیشیاره

پیشیاره
بول شاش ادرار پیشاب: (دلالت ستارگان براندامهاء تن) دو گونه وکون رودگانی و پیشیار و پلیدی و پشت و دو زانو، شیشه ای که بول بیمار در آن کنند و پیش طبیب برند قاروره بیمار پیشیار: آن چنان دردی که با جانان نگوید دردمند نی از آن دردی که با ترسا بگوید پیشیار. (سنائی)
پیشیاره
فرهنگ لغت هوشیار