- پیشواز
- استقبال کردن، استقبال کننده
معنی پیشواز - جستجوی لغت در جدول جو
- پیشواز
- پیشباز، استقبال از مسافر یا مهمان
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیشواز استقبال: امروز اهل محله رفته اند پیشوای زوار خراسان
استقبال
قبل از
سواره ای که قبل از دیگران بتازد
استقبال، پیشواز
استقبال از مسافر یا مهمان
پیشباز آمدن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
پیشباز رفتن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
پیشباز آمدن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
پیشباز رفتن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
سواره ای که جلوتر از دیگران بتازد، کسی که پیش از دیگران به دشمن حمله کند
استقبال، پیشواز
هادی، قائد، اسوه، زعیم، بزرگ گروه، راهنمای جماعت
مقتدا، سرکرده، سردسته، پیشرو، راهنما، امام
رهبر، سردار
شب پره، خفاش، برای مثال در جهان روح کی گنجد بدن / کی شود پیواز هم فرّ همای (مولوی - مجمع الفرس - پیواز)
لانۀ پرندگان، جای زندگی و نشیمنگاه و محل تخمگذاری پرندگان، آشانه، آشیانه، وکنت، پتواز، وکر، آشیان، بتواز، پدواز، کابوک، تکند، کابک
پیشواز رفتن استقبال کردن، یا مثل: سگ بخورد پیشواز گرگ میرود طعامی بس ثقیل و ناسازوار است
پذیرفته شدن استقبال کردن، یک روز یا بیشتر قبل از غره رمضان روزه داشتن (یعنی باستقبال ماه صیام رفتن)
استقبال کردن: همه مهتران پیشواز آمدند پراز درد و گرم و گداز آمدند. (شا. بخ 1793: 6)
حضور، صحنه، خدمت، ساحت، محضر
خادم، خدمت کار
حامیان، طرفداران
آنکه قبل از دیگران رود آنکه بجلو تازد آنکه جلو کاروان یا دسته ای بتازد، مقدم پیشرو: پیشتاز عرصه بلاغت، آنکه در مقدمه گروهی از سپاهی تازد طلایه مقدمه: پیش تازان توپخانه
کلمه ای که در آغاز کلمه دیگر درآید و کمایش تصرفی در معنی آن کند مقابل پسوند. توضیح استعمال این کلمه مستحدث و در در عصر ما معمول شده. یا پیشوند فعل. کلمه ای که آغاز فعل در آید و کما بیش تصرفی در معنی آن کند
عمل پیشوا امامت قیادت رهبری: پس در روزگار پادشاهان این خاندان... برانم از پیشواییها و قضاها و شغلها که ویرا (بوصادق تبانی را) فرمودند... . یا پیشوایی فرستادگان. پیشواز رفتن پذیره شدن
امام جماعت، مقتدا
صدر مجلس، بالای مجلس
خادم، خدمتگزار، فرمانبردار
دارای پیش (جلو)، دارای ضمه (حرف)، حربه ای بسیار بزرگ مانند نیزه ای ستبر و کوتاه از آهن و فولاد که بر آن حلقه های چهارگوشه از فولاد تعبیه کنند و بدان خوک و گراز را کشند، ماما قابله
از پیش داده، عادل
صندوق گونه ای که دکانداران چون عطار وسقط فروش بر پشت آن نشینند و بر بالای آن ترازو گذارند
حلوایی است پیشپاره
شاگرد، معاون