۱ـ اگر خواب ببینید جمعی به پیشواز شما آمده اند، علامت آن است که میان آشنایان و بیگانگان شهرتی به دست می آورید. ، ۲ـ اگر خواب ببینید خود به استقبال کسی می روید، علامت آن است که طبخ خونگرم سازش پذیری شما با دیگران، جواز ورود شما به هر مکانی خواهد بود.
۱ـ اگر خواب ببینید جمعی به پیشواز شما آمده اند، علامت آن است که میان آشنایان و بیگانگان شهرتی به دست می آورید. ، ۲ـ اگر خواب ببینید خود به استقبال کسی می روید، علامت آن است که طبخ خونگرم سازش پذیری شما با دیگران، جواز ورود شما به هر مکانی خواهد بود.
استقبال از مسافر یا مهمان پیشباز آمدن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن پیشباز رفتن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
استقبال از مسافر یا مهمان پیشباز آمدن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن پیشباز رفتن: رفتن جلو مسافر یا مهمان برای خوشامد گفتن و پذیرایی، استقبال کردن
اجابت بود یعنی پاسخ دادن. (اوبهی) (فرهنگ اسدی نخجوانی) : به اومید رفتم بدرگاه اوی امید مرا جمله پیواز کرد. بهرامی. خداوندا دعایم باز پیواز منم بیچاره و درمانده اهواز. استاد لطیفی (از شعوری). رجوع بمادۀ ذیل شود. (ظاهراً مصحف ’پتواز’ است). و نیز رجوع به برهان قاطع چ معین ص 368 ح 7 شود شب پره را گویند که خفاش باشد و آنرا مرغ مسیحا نیز نامند. (آنندراج). مرغ عیسی. (برهان). خر پیواز: در جهان روح کی گنجد بدن که شود پیواز هم فر همای. مولوی
اجابت بود یعنی پاسخ دادن. (اوبهی) (فرهنگ اسدی نخجوانی) : به اومید رفتم بدرگاه اوی امید مرا جمله پیواز کرد. بهرامی. خداوندا دعایم باز پیواز منم بیچاره و درمانده اهواز. استاد لطیفی (از شعوری). رجوع بمادۀ ذیل شود. (ظاهراً مصحف ’پتواز’ است). و نیز رجوع به برهان قاطع چ معین ص 368 ح 7 شود شب پره را گویند که خفاش باشد و آنرا مرغ مسیحا نیز نامند. (آنندراج). مرغ عیسی. (برهان). خر پیواز: در جهان روح کی گنجد بدن که شود پیواز هم فر همای. مولوی
امامزاده جعفر، قصبه ای جزء دهستان بهنام عرب. بخش ورامین شهرستان تهران. واقع در 6 هزارگزی خاور ورامین سر راه نیمه شوسه و2 هزارگزی ایستگاه پیشوا. جلگه. معتدل. دارای 4649 تن سکنه. آب آنجا از قنات. محصول آن غلات و صیفی و باغات و چغندر قند. شغل اهالی آنجا زراعت و کسب است. شعبه پست و تلفن و بهداری و ژاندارمری و دبستان داردو راه آن ماشین روست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
امامزاده جعفر، قصبه ای جزء دهستان بهنام عرب. بخش ورامین شهرستان تهران. واقع در 6 هزارگزی خاور ورامین سر راه نیمه شوسه و2 هزارگزی ایستگاه پیشوا. جلگه. معتدل. دارای 4649 تن سکنه. آب آنجا از قنات. محصول آن غلات و صیفی و باغات و چغندر قند. شغل اهالی آنجا زراعت و کسب است. شعبه پست و تلفن و بهداری و ژاندارمری و دبستان داردو راه آن ماشین روست. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
نام ایستگاهی میان راه تهران به بندر شاه در 53 هزارگزی تهران ومیان دو ایستگاه ورامین و ابردژ. و در دو هزارگزی قصبۀ پیشوا. و آن ایستگاه چهارم است از سوی تهران
نام ایستگاهی میان راه تهران به بندر شاه در 53 هزارگزی تهران ومیان دو ایستگاه ورامین و ابردژ. و در دو هزارگزی قصبۀ پیشوا. و آن ایستگاه چهارم است از سوی تهران
استقبال، پیشواز، پیش و برابر کسی رفتن قبل از آنکه او ورود کند خواه مسافر باشد یا میهمان، مسافتی رفتن بجانب مسافری یا مهمانی یا زائری پیش از درآمدن وی بشهر یا خانه، صاحب آنندراج گوید: این تسمیه برای آن است که چون کسی می شنود که دوستش می آید او بمجرد شنیدن خبر از خانه دست و بغل گشاده به مقابل میرود تا وی را در آغوش کشد، پس از این جهت استقبال کننده را به پیش باز تسمیه کرده اند: مهین کوس و بالا و پیلان و ساز فرستاد با سرکشان پیشباز، اسدی، ، که از قسمت قدامی گشوده باشد: جامۀ پیش باز، جامۀ جلوباز، نوعی جامۀ پوشیدنی، (برهان)، نوعی جامۀ پوشیدنی که جلوش باز باشد، پیشواز، رجوع به پیشواز شود، قبول کننده، (آنندراج)، بر زبان جای دهنده، (آنندراج)
استقبال، پیشواز، پیش و برابر کسی رفتن قبل از آنکه او ورود کند خواه مسافر باشد یا میهمان، مسافتی رفتن بجانب مسافری یا مهمانی یا زائری پیش از درآمدن وی بشهر یا خانه، صاحب آنندراج گوید: این تسمیه برای آن است که چون کسی می شنود که دوستش می آید او بمجرد شنیدن خبر از خانه دست و بغل گشاده به مقابل میرود تا وی را در آغوش کشد، پس از این جهت استقبال کننده را به پیش باز تسمیه کرده اند: مهین کوس و بالا و پیلان و ساز فرستاد با سرکشان پیشباز، اسدی، ، که از قسمت قدامی گشوده باشد: جامۀ پیش باز، جامۀ جلوباز، نوعی جامۀ پوشیدنی، (برهان)، نوعی جامۀ پوشیدنی که جلوش باز باشد، پیشواز، رجوع به پیشواز شود، قبول کننده، (آنندراج)، بر زبان جای دهنده، (آنندراج)
هادی، قائد، لمه، قدوه، قده، امام، (مهذب الاسماء)، اسوه، (منتهی الارب)، مقتدی، (دهار)، مقتفی، پیشرو (صحاح الفرس)، سرآهنگ، سرهنگ، رهبر، سر، زعیم، (مهذب الاسماء) (دهار)، بزرگ گروه، راهنمای جماعت، مقابل پس ایست و پی شو و پس رو و پیرو، (انجمن آرای ناصری) : حرمت نگه داری همی، حری بجای آری همی واجب چنین بینی همی، ای پیشوای پیش بین، فرخی، بر آشکار و نهان واقف است خاطر تو که رهنمای وجودست و پیشوای عدم، مسعودسعد، ای پیشوا و قبله خود امیدوار باش کز عمر خویش دشمنت امیدوار نیست، مسعودسعد، گر همی حق بود چو تو باید شاعران را که پیشوا باشد، مسعودسعد، گرچه روز آمد به پیشین از همه پیشینیان بیش پیشم در سخن داند کسی کو پیشواست، خاقانی، دست و زبانش چرا نداد بریدن محتسب شرع و پیشوای صفاهان، خاقانی، پیشوای علما جامۀ من نزپی بیشی و پیشی پوشد، خاقانی، پیش مهدی به پیشگاه هدی عدل را پیشوا فرستادی، خاقانی، برنامده سپیدۀ صبح ازل هنوز کو بر سیه سپید ابد بوده پیشوا، خاقانی، دعای خالص من پس رو مراد تو باد که به زیاد توام نیست پیشوای دعا، خاقانی، هست طریق غریب اینکه من آورده ام اهل سخن را سزد گفتۀ من پیشوا، خاقانی، بنده خاقانی بخدمت نیم روخاکی رسید سهو و خسران پس نهاد و سهم خسرو پیشوا، خاقانی، پس رو اندر بازگشتن گردد آری پیشوا، مجیر بیلقانی، گفت کای پیشوای دیو و پری چون هنر خوب و چون خرد هنری، نظامی، خیالت پیشوای خواب وخوردم غبارت توتیای چشم دردم، نظامی، همه گر پس رو و گر پیشواییم در این حیرت برابر می نماییم، عطار، سر او بخوارزم فرستادند و پیشوای کار وروی بازار او سعدالدین ... نام شخصی بود صاحب ذکاء، (جهانگشای جوینی)، شنید این سخن پیشوای ادب بتندی برآشفت و گفت ای عجب، سعدی، امام رسل پیشوای سبیل امین خدا مهبط جبرئیل، سعدی، پیشوای دو جهان قافله سالار وجود کوست مقصود ز یاسین و مراد ازطه، هندوشاه نخجوانی، وابسته از عناصر و افلاک و انجمی و آنگه بعقل می همه را گشته پیشوا، سراج الدین قمری، صیر، پیشوای جهودان، (منتهی الارب)، اسقف، سقف، سقف، پیشوای ترسایان، - پیشوا رفتن، استقبال کردن، پیشواز رفتن، پیشباز رفتن: بکوی عاشقی شرطست راه عقل نارفتن چو درد عشق پیش آید بصد جان پیشوا رفتن، خاقانی، شعار عاشقان دانی درین ره چیست ای رهرو غمش را پیروی کردن بلا را پیشوا رفتن، سلمان ساوجی (از آنندراج)، - پیشوای فرستادگان، کنایه از حضرت رسالت پناه محمد مصطفی صلی اﷲ علیه وسلم، (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 123)، ، نوعی از جامه که زنان پوشند، (برهان)، مقابل بغل بند، (فرهنگ نظام)، پیشواز
هادی، قائد، لمه، قدوه، قده، امام، (مهذب الاسماء)، اسوه، (منتهی الارب)، مقتدی، (دهار)، مقتفی، پیشرو (صحاح الفرس)، سرآهنگ، سرهنگ، رهبر، سر، زعیم، (مهذب الاسماء) (دهار)، بزرگ گروه، راهنمای جماعت، مقابل پس ایست و پی شو و پس رو و پیرو، (انجمن آرای ناصری) : حرمت نگه داری همی، حری بجای آری همی واجب چنین بینی همی، ای پیشوای پیش بین، فرخی، بر آشکار و نهان واقف است خاطر تو که رهنمای وجودست و پیشوای عدم، مسعودسعد، ای پیشوا و قبله خود امیدوار باش کز عمر خویش دشمنت امیدوار نیست، مسعودسعد، گر همی حق بود چو تو باید شاعران را که پیشوا باشد، مسعودسعد، گرچه روز آمد به پیشین از همه پیشینیان بیش پیشم در سخن داند کسی کو پیشواست، خاقانی، دست و زبانش چرا نداد بریدن محتسب شرع و پیشوای صفاهان، خاقانی، پیشوای علما جامۀ من نزپی بیشی و پیشی پوشد، خاقانی، پیش مهدی به پیشگاه هدی عدل را پیشوا فرستادی، خاقانی، برنامده سپیدۀ صبح ازل هنوز کو بر سیه سپید ابد بوده پیشوا، خاقانی، دعای خالص من پس رو مراد تو باد که به زیاد توام نیست پیشوای دعا، خاقانی، هست طریق غریب اینکه من آورده ام اهل سخن را سزد گفتۀ من پیشوا، خاقانی، بنده خاقانی بخدمت نیم روخاکی رسید سهو و خسران پس نهاد و سهم خسرو پیشوا، خاقانی، پس رو اندر بازگشتن گردد آری پیشوا، مجیر بیلقانی، گفت کای پیشوای دیو و پری چون هنر خوب و چون خرد هنری، نظامی، خیالت پیشوای خواب وخوردم غبارت توتیای چشم دردم، نظامی، همه گر پس رو و گر پیشواییم در این حیرت برابر می نماییم، عطار، سر او بخوارزم فرستادند و پیشوای کار وروی بازار او سعدالدین ... نام شخصی بود صاحب ذکاء، (جهانگشای جوینی)، شنید این سخن پیشوای ادب بتندی برآشفت و گفت ای عجب، سعدی، امام رسل پیشوای سبیل امین خدا مهبط جبرئیل، سعدی، پیشوای دو جهان قافله سالار وجود کوست مقصود ز یاسین و مراد ازطه، هندوشاه نخجوانی، وابسته از عناصر و افلاک و انجمی و آنگه بعقل می همه را گشته پیشوا، سراج الدین قمری، صیر، پیشوای جهودان، (منتهی الارب)، اسقف، سُقف، سُقف، پیشوای ترسایان، - پیشوا رفتن، استقبال کردن، پیشواز رفتن، پیشباز رفتن: بکوی عاشقی شرطست راه عقل نارفتن چو درد عشق پیش آید بصد جان پیشوا رفتن، خاقانی، شعار عاشقان دانی درین ره چیست ای رهرو غمش را پیروی کردن بلا را پیشوا رفتن، سلمان ساوجی (از آنندراج)، - پیشوای فرستادگان، کنایه از حضرت رسالت پناه محمد مصطفی صلی اﷲ علیه وسلم، (آنندراج) (مجموعۀ مترادفات ص 123)، ، نوعی از جامه که زنان پوشند، (برهان)، مقابل بغل بند، (فرهنگ نظام)، پیشواز