جدول جو
جدول جو

معنی پیشمرگ - جستجوی لغت در جدول جو

پیشمرگ
فدای او شدن
تصویری از پیشمرگ
تصویر پیشمرگ
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

آنکه پیش از کسی بمیرد پیش میر، کسی که پیش از شاه یا امیر از غذای او خورد تااگر سمی در آن باشد وی بمیرد و مخدوم مصون ماند بلا گردان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش مرگ
تصویر پیش مرگ
آنکه پیش از دیگری بمیرد، کنایه از قربانی، فدایی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش مرگ
تصویر پیش مرگ
((مَ))
کسی که حاضر است پیش از مرگ عزیزش بمیرد، قربانی، فدا، کسی که پیش از پادشاه، اندکی از غذای او را می خورد تا از سالم بودن آن اطمینان حاصل شود
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
برابر، روبرو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش رس
تصویر پیش رس
کسی که پیش از دیگران بمقصد برسد
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه ورق اول بازی از آن او باشد کسی که ورق اول بازی را بدو دهند سر برگ، پوسته ای که پیش از پیدایش برگ ظاهر شود
فرهنگ لغت هوشیار
مرد سالخورده مرد کهن سالمقابل پیر زن: موکلان... آن مردمان را دیدند که با پیرمرد گفتار میکردند
فرهنگ لغت هوشیار
کمی پیش، اندکی قبل اندکی قبل کمی پیش: یاران موافق همه از دست شدند در پای اجل یکان یکان پست شدند. بودیم بیک شراب در مجلس عمر یک دوره زما پیشترک مست شدندخ (خیام)، اندکی جلوتر: من که درین منزلشان مانده ام مرحله ای پیشترک مانده ام. (نظامی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
جلو رو، برابر، رو به رو
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرمرد
تصویر پیرمرد
مرد پیر، مرد سال خورده و کهن سال
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش رس
تصویر پیش رس
کسی که پیش از دیگران به مقصد برسد، پیش رسنده، آنچه پیش تر از وقت مقرر فرابرسد، میوه ای که زودتر از نوع خود به دست آید، نوبر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرگرگ
تصویر پیرگرگ
گرگ پیر، کنایه از مرد آزموده، جنگجو و ستیزه کار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشبرد
تصویر پیشبرد
پیش بردن، به انجام رساندن کاری با کامیابی و پیروزی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشبرد
تصویر پیشبرد
Furtherance
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از پیش رو
تصویر پیش رو
Precursor
دیکشنری فارسی به انگلیسی
содействие
دیکشنری فارسی به روسی
предшественник
دیکشنری فارسی به روسی