جدول جو
جدول جو

معنی پیشقدم - جستجوی لغت در جدول جو

پیشقدم
آنکه نخست بکاری در آید مقدم سابق، آنکه بر دیگران سابقه دوستی و خدمتگزاری دارد، (فتوت) بزرگ قوم کبیر شیخ پدر مقدم قاید راس الحزب
فرهنگ لغت هوشیار
پیشقدم
پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، پیشگام، سابق، مقدم
متضاد: دنباله رو
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشامد
تصویر پیشامد
کاری که ناگهان پیش آید، حادثه، واقعه، رویداد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیش قدم
تصویر پیش قدم
کسی که جلوتر از دیگری به راهی برود یا به کاری اقدام کند، پیش گام
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشخدمت
تصویر پیشخدمت
کسی که در خانه یا اداره ای کارهای سرپایی را انجام بدهد، خدمتگزار، نوکر
فرهنگ فارسی عمید
(قَ دَ)
شتاب رو. سبکپای. (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : ناقه طفاحه القوائم، شتاب رو و سبکپای و تیزقدم. (منتهی الارب، یادداشت ایضاً) : سنب، اسبی تیزقدم. (ایضاً). رجوع به تیز و دیگر ترکیبهای آن شود
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
پیل گام. که چون فیل تواند گام برداشت. که چون فیل قدم بردارد. که مانند فیل براه رود:
برق جه، بادگذر، یوزدو و کوه قرار
شیردل، پیل قدم، گورتک، آهوپرواز.
منوچهری
لغت نامه دهخدا
المولی، عبدالحلیم بن شیخ بیرقدم بن نصوج بن موسی بن مصطفی عبدالکریم بن حمزه. از علماء قرن یازدهم هجری. او راست: کشف رموز. غررالاحکام و تنویر الحکام (فقه حنفی) تألیف 1060 هجری قمری) (از معجم المطبوعات)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
مرکّب از: بی + قدم، بیگام.
- دم بی قدم، گفتار بدون کردار. سخن بی عمل. حرف بدون اقدام:
بمعنی توان کرد دعوی درست
دم بی قدم تکیه گاهیست سست.
سعدی.
، لاکتاب. بی دین. مشرک، در تداول عامه و لوطیان، دشنام گونه ای است بمعنی کافر، بی دین. (یادداشت مؤلف)، رجوع به کتاب شود
لغت نامه دهخدا
(شَ)
پیشن. لیف خرما که از آن رسن تابند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
مقدم. سابق. که پیش قدمی کند. که نخست بکاری درآید. که در کارها مقدم باشد، آنکه بر دیگران سابقۀ دوستی و خدمتگزاری دارد، در اصطلاح علم فتوت از علوم تصوف، در فارسی مترادف کبیر که او را شیخ و پدر نیز گویند. بزرگ قوم. رأس الحزب
لغت نامه دهخدا
(قَ دَ)
حالت و چگونگی پیشقدم. عمل پیشقدم. سبقت و چستی. صاحب آنندراج آرد: تصمیم در کاری و جلو رفتن با جسارت و با لفظ کردن و نمودن و شدن و بودن استعمال شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیلقدم
تصویر پیلقدم
پیلگام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشند
تصویر پیشند
لیف خرما که از آن رسان تابند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشقدمی
تصویر پیشقدمی
حالت و کیفیت پیشقدم سبقت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش قدم
تصویر پیش قدم
کسی که زود تر از دیگران بکاری اقدام کند
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه چون فیل گام تواند برداشت کسی که مانند فیل راه رود پیل گام: برق جه باد گذر یوز دو و کوه قرار شیر دل پیل قدم گورتک آهو پرواز. (منوچهری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشخدمت
تصویر پیشخدمت
نوکری که در مجلس خدمت کند، خدمتکار، پیشکار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش قدمی
تصویر پیش قدمی
پیشگامی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خوشقدم
تصویر خوشقدم
مبارک پی، فرخنده پی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیش قدم
تصویر پیش قدم
((قَ دَ))
آن که پیش از دیگران به کاری دست بزند
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشامد
تصویر پیشامد
اتفاق، تصادف
فرهنگ واژه فارسی سره
پیشاهنگ، پیشتاز، پیشرو، طلایه دار
متضاد: دنباله رو
فرهنگ واژه مترادف متضاد
پادو، پیشکار، خادم، خدمتکار، خدمتگزار، فراش، مستخدم، نوکر
متضاد: ارباب
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اتفاق، حادثه، رخداد، رویداد، سانحه، عارضه، ماجرا، واقعه
فرهنگ واژه مترادف متضاد
۱ـ دیدن پیشخدمت در خواب، علامت آن است که به لذات حقیر تن خواهید داد و پاکی درون خود را آلوده خواهید ساخت. ، ۲ـ اگر دختری خواب ببیند پیشخدمت رستورانی شده است، علامت آن است که عاشق مردی خوش گذران خواهد شد. ، ۳ـ دیدن پیشخدمتی نامرتب و عصبانی در خواب، علامت آن است که افرادی خود را به خانه شما دعوت خواهند کرد .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
از انواع دامن زنانه، دامنی که به هنگام پنبه چینی چون پیش
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش روی، پیشبرد
دیکشنری اردو به فارسی