جدول جو
جدول جو

معنی پیشت - جستجوی لغت در جدول جو

پیشت
آوازی برای راندن گربه، مقابل پیش پیش که خواندن گربه را است، لفظ راندن گربه را، پخ، بانگ و آوازی زجر و راندن گربه را، پیشت پیشت
لغت نامه دهخدا
پیشت
کلمه ای که گربه را بدان رانند آوازی برای راندن گربه مقابل پیش پیش
فرهنگ لغت هوشیار
پیشت
واژه ای است که برای راندن و دور کردن گربه به کار می رود
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلشت
تصویر پلشت
چرک آلود، پلید، آلوده، چرکین، برای مثال با دل پاک مرا جامۀ ناپاک سزاست / بد مر آن را که دل و جامه پلید است و پلشت (کسائی - ۶۲)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشه
تصویر پیشه
هر کاری که کسی برای امرار معاش در پیش بگیرد، شغل، حرفه، کار، هنر مثلاً زراعت پیشه، پسوند متصل به واژه به معنای
عادت و خوی مثلاً آزپیشه، بدپیشه، بیدادپیشه، جفاپیشه، خردپیشه، ستم پیشه، عاشق پیشه، عیارپیشه، کرم پیشه، گداپیشه، هنرپیشه
پیشه ساختن: پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن
پیشه کردن: پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن
پیشه گرفتن: پیشه کردن، پیشه ساختن، کاری را حرفه و شغل خود قرار دادن، پیشه کردن، برای مثال هر آن کس که او پیشه گیرد دروغ / ستمگاره خوانیمش و بی فروغ (فردوسی - ۷/۴۵۴)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیست
تصویر پیست
پیس، کسی که به بیماری برص مبتلا شده و پوست بدنش دارای لکه های سفید باشد
میدان یا محلی که برای ورزش یا رقص آماده کرده باشند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشا
تصویر پیشا
نت کوچکی که پیش از نت های اصلی قرار می گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشن
تصویر پیشن
لیف خرما که از آن رسن یا چیز دیگر می بافند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشی
تصویر پیشی
سبقت، تقدم، پیش افتادن، پیش بودن
پیشی جستن: تلاش کردن برای پیش افتادن
پیشی دادن: حق تقدم دادن، فرصت دادن به کسی برای پیش رفتن و جلو افتادن
پیشی کردن: پیش افتادن، جلو افتادن، پیشی گرفتن
پیشی جستن: پیش افتادن، جلو افتادن، پیشی گرفتن
پیشی گرفتن: پیش افتادن، جلو افتادن
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیشک
تصویر پیشک
اندکی پیش، کمی روبه جلو
فرهنگ فارسی عمید
(تَ)
از: پیش + تر، علامت تفضیل، سابق. سابقاً. از پیش. قبلاً. مقابل پس تر. از پیش پیش. اسبق. اقدم:
چنان بد که یک روزپرویز شاه
همی آرزو کرد نخجیرگاه
بیاراست بر سان شاهنشهان
که بودند ازو پیشتر در جهان.
فردوسی.
هنرها ز زن مرد را بیشتر
ز زن مرد بد در جهان پیشتر.
فردوسی.
زمین کهستان وراداد شاه (کاوس)
که بود از سزاوار تخت و کلاه
چنین خواندندش همی پیشتر
که خوانی کنون ماوراءالنهر.
فردوسی.
یاد نکنی چون همی آن روزگار پیشتر
تو تبوراکی بدست و من یکی بربط بچنگ.
حکیم غمناک (از فرهنگ اسدی).
همچوسلیمان که پیش بود ز داود
پیشتر از زال بود رستم بن زال.
منوچهری.
در کف من نه نبید پیشتر از آفتاب
نیز چه سوزم بخور، نیز چه بویم گلاب.
منوچهری.
گفت اگر پیشتر مقرر گشتی چه کردی ؟ گفت هر دو را از دیوان دور کردمی. (تاریخ بیهقی).
پیشتر از ما دگران بوده اند
کز طلب جاه نیاسوده اند.
نظامی.
نبودیم ازین پیشتر سست کوش
کنون گرمتر زان بر آریم جوش.
نظامی.
پیشتر از پیشتران وجود
کآب بخوردند زدریای جود.
نظامی.
وانگه که به تیرم زنی اول خبرم کن
تا پیشترت بوسه دهم دست و کمان را.
سعدی.
، جلوتر:
بدو گفت ازیدر مرو پیشتر
بمن دار گوش از یلان بیشتر.
فردوسی.
تو زآن نامداران نه ای بیشتر
ازین در که رفتی مشو پیشتر.
فردوسی.
گفت چرا نام خویش پیشتر از نام من نبشت. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 106).
پیشتر آ، تا بگویم قصه ای
بو که یابی از بیانم حصه ای.
مولوی.
قدم من بسعی پیشتر است
پس چرا حرمت تو بیشتر است.
سعدی.
هیت لک، پیشترآی. رجوع به شواهد کلمه پیش در معانی مختلفۀ آن شود.
- پیشتر شدن، جلوتر شدن. رفتن پیش از دیگران.
- ، جلو افتادن. سابق آمدن: همه اسبان بدوانیدند تا کدام اسب پیشتر دود، اسپی بود آن منذر... او پیشتر شد. (ترجمه طبری بلعمی)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیشی
تصویر پیشی
تبادر، مبادرت، بدری
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشن
تصویر پیشن
لیف خرما که از آن رسن یا چیز دیگر میبافند
فرهنگ لغت هوشیار
اندکی پیش، نوعی پارچه یا جامه: پیشک آفتاب و بارانی است بقچه دانست و جامه و ابزار. (نظام قاری)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیپت
تصویر پیپت
فرانسوی نیچه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیلت
تصویر پیلت
راهبر هواپیما یا قایق، نوعی ماهی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیشت
تصویر شیشت
درشتی طبع و گرانی خوی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشه
تصویر پیشه
حرفه، کسب، هنر، صنع، صنعت
فرهنگ لغت هوشیار
از بن کنده بیکبارگی برکنده: چندان گردانش که از پی دانگی با پدر و مادر و نبیره زند مشت. اف ز چوبین حقیر و بی هنر از عقل جان ز تن آن خسیس بادا پیخشت. (غیاثی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیست
تصویر پیست
زمین مسابقه
فرهنگ لغت هوشیار
نوت کوچکی اسب که قبل از نوتهای اصلی قرارمیگیرد. یکی از نوت های زینت و آن نت کوچکی است که قبل از نوتهای اصلی قرار میگیرد و آن بر دو قسم است. یا پیشای تحتانی. یک دوم از نوت اصلی بم تراست. یا پیشا فوقانی. یک دوم از نوت اصلی بالاتر نوشته میشود. این دو را پیشای ساده گویند. باید دانست که پیشا امکان دارد که مضاعف باشد در این صورت پیشای فوقانی و تحتانی متفقا قبل از نوت اصلی واقع میشود. در صورتیکه پیشا ساده باشد بصورت چنگ خط خورده و اگر مضاعف باشد مانند دولا چنگ های کوچک نوشته میشود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلشت
تصویر پلشت
آلوده، چرکین
فرهنگ لغت هوشیار
دستمال ظریفی که بعضی در جیب کوچک سمت چپ بالای کت قرار دهند جیب کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشتو
تصویر پیشتو
رولور لوله بلند تپانچه پیستوله پیشتاب
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشتر
تصویر پیشتر
سابق، قبلاًاسبق، اقدم
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلشت
تصویر پلشت
((پِ لِ یا پَ لَ))
پلید، آلوده، چرکین
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوشت
تصویر پوشت
((پُ ش ِ))
دستمال ظریفی که بعضی در جیب کوچک سمت چپ بالای کت قرار دهند، جیب کوچک
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیشی
تصویر پیشی
سبقت
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشتر
تصویر پیشتر
در قدیم، قبلا، سابقا
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیشه
تصویر پیشه
حرفه، شغل
فرهنگ واژه فارسی سره
فراتر، سابقاً، قبلاً، گذشته، ماقبل
متضاد: بعدتر
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تفنگ سرپر کوتاه و کمری
فرهنگ گویش مازندرانی
ته دیگبرنج سوخته ی قسمت زیرین ظرفی که در آن پلو می پزند
فرهنگ گویش مازندرانی
پیش تر جلوتر
فرهنگ گویش مازندرانی
صوتی برای راندن گربه، جلوتر
فرهنگ گویش مازندرانی