- پیسگی
- پیسه بودنپیس بودن دو رنگ بودن ابلقی: (و پیسگی پوست پلنگ دلیل است برآنک (آن) مثل است برمردمی که بدل پیسه ومخالف باشند، {برص داشتن پیسی
معنی پیسگی - جستجوی لغت در جدول جو
- پیسگی
- پیسه بودن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیس برص: بر پهلوی چپ وی یک ورم سپید یست که بجز از پیستی است
بیماری که بر اثر آن لکه های سپید در بدن پدید میاید
بیماری پوستی با لکه های سفید یا بی رنگ که قسمت های اطراف لکه ها پر رنگ می شود، برص
بیچارگی و بینوایی
پیسی به سر کسی آوردن: کنایه از او را رنج و عذاب دادن و رسوا و بی آبرو ساختن
به پیسی افتادن: کنایه از بیچاره، بینوا و بی آبرو شدن
بیچارگی و بینوایی
پیسی به سر کسی آوردن: کنایه از او را رنج و عذاب دادن و رسوا و بی آبرو ساختن
به پیسی افتادن: کنایه از بیچاره، بینوا و بی آبرو شدن
رفتار بد و ناهنجار، خنسی، بیچارگی
به پیسی افتادن: دچار عسرت یا تنگی معیشت شدن و به مخمصه افتادن
به پیسی افتادن: دچار عسرت یا تنگی معیشت شدن و به مخمصه افتادن