جدول جو
جدول جو

معنی پیرکفتار - جستجوی لغت در جدول جو

پیرکفتار
کفتار پیر، کنایه از مرد یا زن پیر زشت و بدخو
تصویری از پیرکفتار
تصویر پیرکفتار
فرهنگ فارسی عمید
پیرکفتار
(کَ)
کفتار پیر. کفتاری بزادبرآمده: ضبعٌ عرجاء
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیشگفتار
تصویر پیشگفتار
مقدمه، مطلبی که برای فهم مطالب دیگر قبلاً گفته شود، آنچه در ابتدای کتاب نوشته شود
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پذرفتار
تصویر پذرفتار
قبول کننده، ضامن، کفیل، فرمان بردار
فرهنگ فارسی عمید
(رِ کَ)
پیری بد
لغت نامه دهخدا
(پَ رُ)
پذرفتار. تاوان دار. ضامن. (دهار). کافل. متعهّد. کفیل. (زمخشری). ضمین. قبیل. پایندان: بندوی و بسطام خالان پرویز که اندر زندان باز داشته بودند این خبر بشنیدند بندوی سوی مهتران لشکر کس فرستاد که تا کی بلای وی کشید او را از ملک بازکنید. و پسرش پرویز از آذربایجان بیاورید و بپادشاهی بنشانید و ما هر دو شما راپذیرفتاریم از پرویز بهمه نیکوئی و داد پس مردمان را از این سخن خوش آمد. (تاریخ طبری ترجمه بلعمی).
، زعیم. سردار. ریش سفید قوم. و رجوع به پذیرفتار شود
لغت نامه دهخدا
(پِ رُ)
پذیرفتار. کفیل. (زمخشری). حمیل. پایندان. ضامن. کسی که کم و بسیار کسی بر گردن گیرد و برساند. صبیر. غریر. قبیل. (منتهی الارب). کافل. زعیم:
دلت براز خدااز زمانه راهبر است
کفت به روزی خلق خدای پذرفتار.
اسدی.
- پذرفتار شدن، زعامت. ضمانت. کفالت. پایندانی
لغت نامه دهخدا
تاوان دار ضامن متعهد کفیل پایندان پذرفتار، سردار ریش سفید قوم زعیم
فرهنگ لغت هوشیار
کسی که کم و بسیار کسی برگردن گیرد و برساند پایندان ضامن کفیل پذیرفتار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پذیرفتار
تصویر پذیرفتار
((پَ رُ))
کفیل، ضامن، سردار، ریش سفید قوم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پذرفتار
تصویر پذرفتار
((پَ رُ))
ضامن، کفیل، فرمانبردار
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرگفتار
تصویر پرگفتار
پرحرف
فرهنگ واژه فارسی سره
بسیار پیر، پیر بد خلق و بد طینت
فرهنگ گویش مازندرانی