- پیرپنبه
- کسی که بغایت پیر شده باشد چنانکه در تمام بدن او موی سیاه نمانده باشد، علامتی که بر کنار مزرعه نصب کنند تا باعث وحشت طیور گردد مترس مترسک: در خانگاه باغ نه صادر نه واردست تا پیر پنبه گشت حریف گران برف. (کمال اسماعیل)
معنی پیرپنبه - جستجوی لغت در جدول جو
- پیرپنبه
- آنکه از غایت پیری تمام موهایش سفید شده باشد، پیر سفیدموی، مترسک
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پیراهن کوچک: صدار پیرهنچه
قوی پنجه، زورمند، شیرچنگ
کلمه ای که در موقع نوعی رقص و نشاط یا در حال مسخره کردن کسی بر زبان می آورند، کسی که نقش پهلوان پنبه را بازی کند، کسی که هنگام پنبه زدن حلاج به آهنگ کمان او برقصد و دیگران با همان آهنگ بخوانند مثلاً «پن پن زیپنبه»، برای مثال گرمی مجلس منصور و سماعش بنگر / رقص ذی پنبه و حلاج تماشا دارد (اشرف - لغتنامه - ذی پنبه)
مانند پیران
مربوط به پیران، آنچه درخور پیران است، به روشی که از پیران انتظار می رود، برای مثال جهان بر جوانان جنگ آزمای / رها کن فروکش تو پیرانه پای (نظامی۵ - ۸۲۵) ، پیر