- پیرمتر
- وسیله ای برای اندازه گیری حرارتهای بسیار بکار میرود
معنی پیرمتر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
دستگاهی برای اندازه گیری درجۀ حرارت شدید، آذرسنج
فرانسوی ترامون (قطر سنجش خرد ناب)
گل نوروز پامچال از گیاهان گل نوروز
مو سفید، کهنسال، پیر
پیر کهنسال، پیر کهن
خرپیر خر کهن سال: چه کوشش کند پیر خر زیر بار تو میرو که بر باد پایی سوار. (سعدی) سالخورده نادان کهنسال بیخرد
فرانسوی آذر سنج
مرد سالخورده مرد کهن سالمقابل پیر زن: موکلان... آن مردمان را دیدند که با پیرمرد گفتار میکردند
رسول، نبی، فرستاده خدا
آنکه واسطه ابلاغ (کتبی یا شفاهی) باشد رسول پیام آور، قاصد پیک برید، پیغمر پیغامبر وخشور نبی رسول: و درود بر پیامبر گزیده محمد مصطفی و بر اهل بیت و یاران وی. (دانشنامه. منطق 1)
واحد پول در بعضی از کشورها به ارزشهای گوناگون
پیر کهن سال، پیر فرتوت
مرد پیر، مرد سال خورده و کهن سال
جلوتر، نزدیک تر، پیش از این، گذشته، سابق
پامچال، نام گیاه و گل آن با برگ های درشت و ستبر و شاخه های کوتاه که از میان آن ها ساقه ای به بلندی ۲۰ سانتی متر بالا می رود و بر سر آن گل های زیبا به رنگ های مختلف سرخ، زرد و سفید شکفته می شود و بر چند نوع است، زهر الرّبیع، پریمولا، گل نوروز
پیغامبر، پیامبر، پیمبر، رسول، نبی، نبی اللّٰه، وخشور، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی
آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد
پیغمبر اولوالعزم: پیامبری که تابع پیغمبر دیگر نباشد. پیغمبران اولوالعزم پنج تن بوده اند مثلاً نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد که آخرین پیغمبران است
آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد
پیغمبر اولوالعزم: پیامبری که تابع پیغمبر دیگر نباشد. پیغمبران اولوالعزم پنج تن بوده اند مثلاً نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد که آخرین پیغمبران است
ابزاری که بوسیله آن ابعاد کمتر از میلیمتر را می سنجند
((مِ))
فرهنگ فارسی معین
مقدار ثابت دلخواهی که به ازاء هر یک از مقادیر آن عضوی از یک دستگاه مشخص شود، متغیری که می توان دو یا چند تابع را برحسب آن بیان کرد. استعمال پارامترها در ریاضیات و فیریک و غیره بسیار معمول و مهم است، در قطع های مخروطی، نصف
((پِ تِ))
فرهنگ فارسی معین
دستگاه خروجی رایانه که اطلاعات نوشتاری یا نگاره ای را بر سطح کاغذ یا مواد دیگر چاپ کند، چاپگر (واژه فرهنگستان)
پیغمبر، نبی اللّٰه، رسول، پیغامبر، پیمبر، وخشور، نبی، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی
آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد
آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد
زمانی بیشتر، مدتی دراز
در قدیم، قبلا، سابقا
پر محبت
سال پیش از پارسال دو سال پیش از سال حاضر پیرار سال: هرگز نیامده است و نیاید گذشته باز بر قول من گوا بس پیرار و یار من. (ناصرخسرو)
سابق، قبلاًاسبق، اقدم
رسول، پیغام آور، فرستاده، پیغام برتده از جانب خدا یا مردم
بسیار بامهرومحبت، پرمحبت
نوعی کانی زرد رنگ با ترکیب سولفید اهن متبلور
سال پیش از پارسال، دو سال پیش از امسال، پیرارسال، برای مثال شدت پار و پیرار و امسالت اینک / روش بر ره پار و پیرار دارد (ناصرخسرو - ۳۷۵)
خر پیر، خر کهن سال، کنایه از سال خوردۀ نادان، پیر بی خرد، برای مثال کاروباری که ندارد پا و سر / ترک کن، هی پیرخر، ای پیرخر (مولوی - ۱۰۰۳)