پیغمبر، نبی اللّٰه، رسول، پیغامبر، پیمبر، وخشور، نبی، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد
پِیغَمبَر، نَبیَ اللّٰه، رَسول، پِیغامبَر، پیَمبَر، وَخشور، نَبی، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد
پیغامبر، پیامبر، پیمبر، رسول، نبی، نبی اللّٰه، وخشور، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد پیغمبر اولوالعزم: پیامبری که تابع پیغمبر دیگر نباشد. پیغمبران اولوالعزم پنج تن بوده اند مثلاً نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد که آخرین پیغمبران است
پِیغامبَر، پیامبَر، پیَمبَر، رَسول، نَبی، نَبیَ اللّٰه، وَخشور، هر شخصی که خداوند او را با الهام، وحی و یا به واسطۀ فرشته خبر دهد و اوامر خود را به او برساند و یا او را برای راهنمایی خلق به راه راست مبعوث کند، برخی از پیغمبران قدیم پیرو شریعت پیغمبر دیگر بوده اند مانند یونس نسبت به موسی آنکه پیغامی از طرف کسی برای دیگری ببرد پیغمبر اولوالعزم: پیامبری که تابع پیغمبر دیگر نباشد. پیغمبران اولوالعزم پنج تن بوده اند مثلاً نوح، ابراهیم، موسی، عیسی و محمد که آخرین پیغمبران است
پامچال، نام گیاه و گل آن با برگ های درشت و ستبر و شاخه های کوتاه که از میان آن ها ساقه ای به بلندی ۲۰ سانتی متر بالا می رود و بر سر آن گل های زیبا به رنگ های مختلف سرخ، زرد و سفید شکفته می شود و بر چند نوع است، زهر الرّبیع، پریمولا، گل نوروز
پامچال، نام گیاه و گل آن با برگ های درشت و ستبر و شاخه های کوتاه که از میان آن ها ساقه ای به بلندی ۲۰ سانتی متر بالا می رود و بر سر آن گل های زیبا به رنگ های مختلف سرخ، زرد و سفید شکفته می شود و بر چند نوع است، زَهرُ الرَّبیع، پِریمولا، گُلِ نُوروز
نام قضائی متشکل از قسمت جنوبی جزیره مدللی تابع سنجاق مدللی از ولایت جزائربحر سفید، نام قصبۀ مرکز ناحیۀ پیلمار واقع در ساحل جنوبی جزیره. (قاموس الاعلام ترکی)
نام قضائی متشکل از قسمت جنوبی جزیره مدللی تابع سنجاق مدللی از ولایت جزائربحر سفید، نام قصبۀ مرکز ناحیۀ پیلمار واقع در ساحل جنوبی جزیره. (قاموس الاعلام ترکی)
پیغام برنده. پیغامبر. رسول. نبی. فرستادۀ خدا. وخشور. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). پیامبر. پیمبر. نذیر. (منتهی الارب) : بشاه جهان (گشتاسپ) گفت (زرتشت) پیغمبرم ترا سوی یزدان همی رهبرم. دقیقی. چنین گفت با شاه گندآوران نشانست خوابت ز پیغمبران. فردوسی. بگفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیر گیها بدین آب شوی. فردوسی. بر آئین زرتشت پیغمبرم ز راه نیاکان خود نگذرم. فردوسی. هرچند در ازل رفته بود که وی پیغمبر خواهد بود، بدین ترحم که بکرد نبوت وی مستحکم ترشد. (تاریخ بیهقی). معجزاتی که میگویند این دو تن را (اردشیر و اسکندر را) بوده است چنانکه پیغمبران را بوده است. (تاریخ بیهقی). عهدی است که بر پیغمبران و فرستاده های او، که بر ایشان باد درود، گفته شده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317). بحق پیغمبران که فرستاده شده اند بسوی خلق... (تاریخ بیهقی). نور پیغمبرش همی خواندند یاش سایۀ اله میگوید. خاقانی. شیر را بچه همی ماند بدو تو به پیغمبر چه میمانی بگو. مولوی. - امثال: هیچکس در خانه پیغمبر نشد. تو بهتر میدانی یا پیغمبر خدا؟ ، {{اسم خاص}} پیغمبر اسلام، یعنی محمد مصطفی (ص). پیغمبر مختار. نور. (منتهی الارب) : که من شهر علمم علی ام در است درست این سخن گفت پیغمبر است. فردوسی. به پیغمبرش بر کنیم آفرین به یارانش بر یک بیک همچنین. فردوسی. همی نازد بعهد میر مسعود چو پیغمبر به نوشروان عادل. منوچهری. مابجانب عراق... مشغول گردیم و وی بغزنین و هندوستان تا سنت پیغمبر ما... بجای آورده باشیم. (تاریخ بیهقی). ثنا باد بر جان پیغمبرش محمد فرستادۀ بهترش. اسدی. خط خدای زود بیاموزی گر در شوی ب خانه پیغمبر. ناصرخسرو. اندر حمایتی تو ز پیغمبر خدای مشکن حمایتش که بزرگست حشمتش. ناصرخسرو. گفت پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زآن در برون آید سری. مولوی. - پیغمبر عربی، محمد مصطفی (ص). - پیغمبر چاهی، یوسف بن یعقوب علیه السلام. - پیغمبر گم کرده فرزند، یعقوب علیه السلام. (آنندراج). - پیغمبر مختار، پیغمبر اسلام. (ص 647 رودکی ج 1). ، فرستاده. فرسته. پیغامبر. که پیام برد. پیک. قاصد. پیام آور: چو آگاهی آمد به پرویز شاه که پیغمبر قیصر آمد ز راه... فردوسی. که پیغمبر قیصر آمد بشاه پر از درد و پوزش کنان از گناه. فردوسی. شنیدم که خراد از ایران زمین بیامد به پیغمبری سوی چین. فردوسی. کنون نو شود در جهان داوری چو موبد بیاید به پیغمبری. فردوسی. رود سوی رستم به پیغمبری بگوید همه هرچه شد داوری. فردوسی. برفروز آذر برزین که در این فصل شتا آذر برزین پیغمبر آزار بود. منوچهری. (برای فهم مقصود منوچهری از پیغمبر آذر رجوع به قصیدۀ او بمطلع: بر لشکر زمستان نوروز نامدار... شود)
پیغام برنده. پیغامبر. رسول. نبی. فرستادۀ خدا. وخشور. (حاشیۀ فرهنگ اسدی نخجوانی). پیامبر. پیمبر. نذیر. (منتهی الارب) : بشاه جهان (گشتاسپ) گفت (زرتشت) پیغمبرم ترا سوی یزدان همی رهبرم. دقیقی. چنین گفت با شاه گندآوران نشانست خوابت ز پیغمبران. فردوسی. بگفتار پیغمبرت راه جوی دل از تیر گیها بدین آب شوی. فردوسی. بر آئین زرتشت پیغمبرم ز راه نیاکان خود نگذرم. فردوسی. هرچند در ازل رفته بود که وی پیغمبر خواهد بود، بدین ترحم که بکرد نبوت وی مستحکم ترشد. (تاریخ بیهقی). معجزاتی که میگویند این دو تن را (اردشیر و اسکندر را) بوده است چنانکه پیغمبران را بوده است. (تاریخ بیهقی). عهدی است که بر پیغمبران و فرستاده های او، که بر ایشان باد درود، گفته شده. (تاریخ بیهقی چ ادیب ص 317). بحق پیغمبران که فرستاده شده اند بسوی خلق... (تاریخ بیهقی). نور پیغمبرش همی خواندند یاش سایۀ اله میگوید. خاقانی. شیر را بچه همی ماند بدو تو به پیغمبر چه میمانی بگو. مولوی. - امثال: هیچکس در خانه پیغمبر نشد. تو بهتر میدانی یا پیغمبر خدا؟ ، {{اِسمِ خاص}} پیغمبر اسلام، یعنی محمد مصطفی (ص). پیغمبر مختار. نور. (منتهی الارب) : که من شهر علمم علی ام در است درست این سخن گفت پیغمبر است. فردوسی. به پیغمبرش بر کنیم آفرین به یارانش بر یک بیک همچنین. فردوسی. همی نازد بعهد میر مسعود چو پیغمبر به نوشروان عادل. منوچهری. مابجانب عراق... مشغول گردیم و وی بغزنین و هندوستان تا سنت پیغمبر ما... بجای آورده باشیم. (تاریخ بیهقی). ثنا باد بر جان پیغمبرش محمد فرستادۀ بهترش. اسدی. خط خدای زود بیاموزی گر در شوی ب خانه پیغمبر. ناصرخسرو. اندر حمایتی تو ز پیغمبر خدای مشکن حمایتش که بزرگست حشمتش. ناصرخسرو. گفت پیغمبر که چون کوبی دری عاقبت زآن در برون آید سری. مولوی. - پیغمبر عربی، محمد مصطفی (ص). - پیغمبر چاهی، یوسف بن یعقوب علیه السلام. - پیغمبر گم کرده فرزند، یعقوب علیه السلام. (آنندراج). - پیغمبر مختار، پیغمبر اسلام. (ص 647 رودکی ج 1). ، فرستاده. فرسته. پیغامبر. که پیام برد. پیک. قاصد. پیام آور: چو آگاهی آمد به پرویز شاه که پیغمبر قیصر آمد ز راه... فردوسی. که پیغمبر قیصر آمد بشاه پر از درد و پوزش کنان از گناه. فردوسی. شنیدم که خراد از ایران زمین بیامد به پیغمبری سوی چین. فردوسی. کنون نو شود در جهان داوری چو موبد بیاید به پیغمبری. فردوسی. رود سوی رستم به پیغمبری بگوید همه هرچه شد داوری. فردوسی. برفروز آذر برزین که در این فصل شتا آذر برزین پیغمبر آزار بود. منوچهری. (برای فهم مقصود منوچهری از پیغمبر آذر رجوع به قصیدۀ او بمطلع: بر لشکر زمستان نوروز نامدار... شود)
اشموئیل پیغمبر، دهی جزء بخش خرقان شهرستان ساوه. واقع در 24 هزارگزی مرکز بخش و 18 هزارگزی راه عمومی. کوهستانی و سردسیر دارای 276 تن سکنه. آب آن از قنات کوچک و محصول آن غلات. شغل اهالی آن زراعت. راه آنجا مالرو است و زیارتگاهی بنام اشموئیل پیغمبر دارد. در یک هزارگزی ده غاری بنام چیچه بار وجود داردکه از سقف آن آب قطره قطره بحوض وسط غار میریزد و غار طبیعی بنظر می آید. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
اشموئیل پیغمبر، دهی جزء بخش خرقان شهرستان ساوه. واقع در 24 هزارگزی مرکز بخش و 18 هزارگزی راه عمومی. کوهستانی و سردسیر دارای 276 تن سکنه. آب آن از قنات کوچک و محصول آن غلات. شغل اهالی آن زراعت. راه آنجا مالرو است و زیارتگاهی بنام اشموئیل پیغمبر دارد. در یک هزارگزی ده غاری بنام چیچه بار وجود داردکه از سقف آن آب قطره قطره بحوض وسط غار میریزد و غار طبیعی بنظر می آید. (فرهنگ جغرافیائی ایران ج 1)
پیغامبر. پیغمبر. پیمبر. وخشور. نبی. رسول. آنکه واسطۀ ابلاغ سخنی باشد از کسی بدیگری خواه بزبان و خواه بنامه. رجوع به پیغامبر و پیغمبر و پیمبر شود، قاصد. برید. پیک. پیک خبر رساننده. (شرفنامه) ، پیام آور. رجوع به پیام آور شود
پیغامبر. پیغمبر. پیمبر. وخشور. نبی. رسول. آنکه واسطۀ ابلاغ سخنی باشد از کسی بدیگری خواه بزبان و خواه بنامه. رجوع به پیغامبر و پیغمبر و پیمبر شود، قاصد. برید. پیک. پیک خبر رساننده. (شرفنامه) ، پیام آور. رجوع به پیام آور شود
دهی جزءدهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در 12هزارگزی خاور کرمی و 12هزارگزی شوسۀ کرمی به بیله سوار. جلگه، گرمسیر. دارای 483 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزءدهستان مغان بخش گرمی شهرستان اردبیل. واقع در 12هزارگزی خاور کرمی و 12هزارگزی شوسۀ کرمی به بیله سوار. جلگه، گرمسیر. دارای 483 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری. راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
آنکه واسطه ابلاغ (کتبی یا شفاهی) باشد رسول پیام آور، قاصد پیک برید، پیغمر پیغامبر وخشور نبی رسول: و درود بر پیامبر گزیده محمد مصطفی و بر اهل بیت و یاران وی. (دانشنامه. منطق 1)
آنکه واسطه ابلاغ (کتبی یا شفاهی) باشد رسول پیام آور، قاصد پیک برید، پیغمر پیغامبر وخشور نبی رسول: و درود بر پیامبر گزیده محمد مصطفی و بر اهل بیت و یاران وی. (دانشنامه. منطق 1)
مقدار ثابت دلخواهی که به ازاء هر یک از مقادیر آن عضوی از یک دستگاه مشخص شود، متغیری که می توان دو یا چند تابع را برحسب آن بیان کرد. استعمال پارامترها در ریاضیات و فیریک و غیره بسیار معمول و مهم است، در قطع های مخروطی، نصف
مقدار ثابت دلخواهی که به ازاء هر یک از مقادیر آن عضوی از یک دستگاه مشخص شود، متغیری که می توان دو یا چند تابع را برحسب آن بیان کرد. استعمال پارامترها در ریاضیات و فیریک و غیره بسیار معمول و مهم است، در قطع های مخروطی، نصف