- پیراهنی
- منسوب به پیراهن، که از پیراهن توان کرد: پارچه پیراهنی
معنی پیراهنی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
جامه نیم تنه ای که زیر لباس بر بدن پوشند، جبه، پیرهن، لباس بلند ونازک زنان
جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه
پیراهن کاغذی (کاغذین) کردن: کنایه از دادخواهی کردن. در قدیم رسم بوده که گاهی ستمدیده ای پیراهن یا جامۀ کاغذی بر تن می کرده و به پای علم داد می رفته تا داد او را از ستمگر بستانند
پیراهن مراد: پیراهنی که بعضی از زنان در روز ۲۷ رمضان با پول گدایی خریداری می کنند و در مسجد میان دو نماز ظهر و عصر می دوزند و بر تن می کنند تا حاجتشان برآورده شود
پیراهن کاغذی (کاغذین) کردن: کنایه از دادخواهی کردن. در قدیم رسم بوده که گاهی ستمدیده ای پیراهن یا جامۀ کاغذی بر تن می کرده و به پای علم داد می رفته تا داد او را از ستمگر بستانند
پیراهن مراد: پیراهنی که بعضی از زنان در روز ۲۷ رمضان با پول گدایی خریداری می کنند و در مسجد میان دو نماز ظهر و عصر می دوزند و بر تن می کنند تا حاجتشان برآورده شود
((هَ))
فرهنگ فارسی معین
تن پوش، لباس
پیراهن عثمان کردن: بهانه کردن، دستاویز قرار دادن
پیراهن بیشتر پاره کردن: کنایه از سن و تجربه بیشتر داشتن
پیراهن عثمان کردن: بهانه کردن، دستاویز قرار دادن
پیراهن بیشتر پاره کردن: کنایه از سن و تجربه بیشتر داشتن
طلایه دار
پریسکوپ (Periscope) یا پیرابین دستگاهی که به دوربین متصل است و به مدد آن نماهای بسیار سر بالا، بالای نقطه دید، زوایای عجیب و غریب، جلوه های ویژه و ماکتی را فیلم برداری می کنند.
پیراهن خرد پیراهن کوچک: شلیل پیراهنچه که در زیر زره پوشند
پیراهن: برو بر بوی پیراهان یوسف که چون یعقوب ماتم دار گشتی. (مولوی)
گرفته از روسی خور پیچ گونه ای از خوراک
لایق پیراستن در خور پیراستن
عمل پیشاهنگ پیشرو بودن: شبانی بود گله گوسفند داشت تیسی را ز روی نام به پیشاهنگی گله مرتب گردانید، تربیت جوانان نیکو کار طبق مقررات مخصوص. توضیح این کلمه را بدین معنی در قرن حاضر برابر انگلیسی اسکاوت ترینینگ پذیرفته اند. توضیح، سازمان جهانی تربیتی و ورزشی که تشکیلات آن تا حدی شبیه سازمان نظامی است. منش افراد پیشاهنگ: آماده باش و روش آنان هر روز لااقل یک کار نیک انجام بده. است. موسس این سازمان لرد بیدن یاول است
پیشرو قافله آنکه پیش پیش کاروان رود: الا یا خیمگی خیمه فروهل، که پیشاهنگ بیرون شد ز منزل. (منوچهری)، پیشرو لشکر آنکه بر مقدمه جیش حرکت کند، هر حیوانی که پیش پیش نوع خود حرکت کند: چونکه وا گردید گله از ورود پس فتدن بز که پیشاهنگ بود. (مثنوی)، جوانی که عضو سازمان تربیتی مخصوص (پیشاهنگی) است. توضیح این کلمه را در قرن حاضر در مقابل انگلیسی بی اسکاوت پذیرفته اند. در انگلیسی دختر پیشاهنگ را گیرل - اسکاوت گویند ولی در فارسی فرق بین مذکر و مونث نیست
پیشرو، پیشرو لشکر، کسی که عضو سازمان تربیتی پیشاهنگی باشد، پیشرو قافله
پیراهن، جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه
نوعی خوراک به صورت خمیر نان که در آن گوشت، مربا یا سبزی گذارند، نوعی نان روغنی
سازمان تربیتی و ورزشی در بیشتر کشورهای جهان که شاگردان مدارس و جوانان را با منش پیشاهنگی که پرورش جسم و فکر و آمادگی برای کارهای نیک است آشنا می سازد، نوعی تعلیم وتربیت ورزشی برای شاگردان مدارس و جوانان که شبیه تعلیمات نظامی است و جوانان را ورزیده، نیکوکار و فداکار بارمی آورد
نوعی نان شیرینی
تخریب، خرابی
گمراهی انحراف، بی انصافی
دیر نشین
منسوب به ایران. هر چیز که وابسته به ایران باشد، اهل ایران از مردم ایران تابع ایران
کاتورگی سترتکی
جز فوقانی رخسار - میان رستنگاه مو وابروان، جبین
حیرت سرگشتگی گیجی: هر که را در دل شک و پیچانی است در جهان او فلسفی پنهانی است. (مثنوی)
در ترکیبات بمعنی عمل پیراستن آید سرو پیرایی ناخن پیرایی
آنچه بدان زینت افزاید پیرایه
پیراستن
مانند پیران
پیرامون: زرنگ شهری با حصارست و پیرامن او خندق است. بزمگاهی دلنشان چون قصر فردوس برین گلشنی پیرامنش چون روضه دار السلام. (حافظ)
پیراهن: من ترا پیرهندم و زیباست کهن من کلیچه مانده من. (سوزنی)
پیراهن: دریغ غر بچگانی که چون غلام شدند (ک) مزین از کله و پیرهان و دستارم. (سوزنی)
منسوب به پیکان، نوعی از لعل بر شکل و هیات پیکان: درون پرده گل غنچه بین که میسازد ز بهر دیده خصم تو لعل پیکانی. (حافظ قزوینی)، نوعی فیروزه، نوعی نوشا در بر شکل و هیات پیکان: گر سرمه کشد روزی بر چشم حسود او هر ذره آن گردد نوشا در پیکانی. (سیف اسفرنگی)، نوعی لاله، قسمی انگور
قرار دادی
پیرایش، برش دادن، خوش نما گردانیدن