مربوط به پیران، آنچه درخور پیران است، به روشی که از پیران انتظار می رود، برای مثال جهان بر جوانان جنگ آزمای / رها کن فروکش تو پیرانه پای (نظامی۵ - ۸۲۵)، پیر
مربوط به پیران، آنچه درخور پیران است، به روشی که از پیران انتظار می رود، برای مِثال جهان بر جوانان جنگ آزمای / رها کن فروکش تو پیرانه پای (نظامی۵ - ۸۲۵)، پیر
منسوب به پیر. چون پیر: کعبه دیرینه عروسی است عجب نی که بر او زلف پیرانه و خال رخ برنا بینند. خاقانی. پیرانه گریست بر جوانیش خون ریخت بر آب زندگانیش. نظامی. جهان بر جوانان جنگ آزمای رها کن فروکش تو پیرانه پای. نظامی. برآورد سر سالخورد از نهفت جوابش نگر تا چه پیرانه گفت. سعدی. ، در پیری. - پند پیرانه، رای پیرانه، خردمندانه. نصیحتی و رأیی بر تجربه استوار: یکی پند پیرانه بشنو ز من ایا نامور رستم پیلتن. فردوسی. نیا چون شنید از نبیره سخن یکی رای پیرانه افکند بن. فردوسی. زین دبیری مباش غافل هیچ پند پیرانه از پدر بپذیر. ناصرخسرو. پدر کز من روانش باد پرنور مرا پیرانه پندی داد مشهور. نظامی. شبانی با پدر گفت ای خردمند مرا تعلیم ده پیرانه یک پند. سعدی. یکی پند پیرانه بشنو ز سعدی که بختت جوان باد و جاهت ممجد. سعدی. جهاندیدۀ پیر دیرینه زاد جوان را یکی پند پیرانه داد. سعدی. مرا پیرانه پندی داد وبگذشت. سعدی. - امثال: کاهلی را یک کار فرما صد پند پیرانه بشنو
منسوب به پیر. چون پیر: کعبه دیرینه عروسی است عجب نی که بر او زلف پیرانه و خال رخ برنا بینند. خاقانی. پیرانه گریست بر جوانیش خون ریخت بر آب زندگانیش. نظامی. جهان بر جوانان جنگ آزمای رها کن فروکش تو پیرانه پای. نظامی. برآورد سر سالخورد از نهفت جوابش نگر تا چه پیرانه گفت. سعدی. ، در پیری. - پند پیرانه، رای پیرانه، خردمندانه. نصیحتی و رأیی بر تجربه استوار: یکی پند پیرانه بشنو ز من ایا نامور رستم پیلتن. فردوسی. نیا چون شنید از نبیره سخن یکی رای پیرانه افکند بن. فردوسی. زین دبیری مباش غافل هیچ پند پیرانه از پدر بپذیر. ناصرخسرو. پدر کز من روانش باد پرنور مرا پیرانه پندی داد مشهور. نظامی. شبانی با پدر گفت ای خردمند مرا تعلیم ده پیرانه یک پند. سعدی. یکی پند پیرانه بشنو ز سعدی که بختت جوان باد و جاهت ممجد. سعدی. جهاندیدۀ پیر دیرینه زاد جوان را یکی پند پیرانه داد. سعدی. مرا پیرانه پندی داد وبگذشت. سعدی. - امثال: کاهلی را یک کار فرما صد پند پیرانه بشنو
زیب، زینت، زیور، آرایش، برای مثال حریف مجلس ما خود همیشه دل می برد / علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند (سعدی۲ - ۴۱۹)، ز دانش چو جان تو را مایه نیست / به از خامشی هیچ پیرایه نیست (فردوسی - ۷/۱۸۰) تهمت، افترا
زیب، زینت، زیور، آرایش، برای مِثال حریف مجلس ما خود همیشه دل می برد / علی الخصوص که پیرایه ای بر او بستند (سعدی۲ - ۴۱۹)، ز دانش چو جان تو را مایه نیست / بِه از خامشی هیچ پیرایه نیست (فردوسی - ۷/۱۸۰) تهمت، افترا
جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه پیراهن کاغذی (کاغذین) کردن: کنایه از دادخواهی کردن. در قدیم رسم بوده که گاهی ستمدیده ای پیراهن یا جامۀ کاغذی بر تن می کرده و به پای علم داد می رفته تا داد او را از ستمگر بستانند پیراهن مراد: پیراهنی که بعضی از زنان در روز ۲۷ رمضان با پول گدایی خریداری می کنند و در مسجد میان دو نماز ظهر و عصر می دوزند و بر تن می کنند تا حاجتشان برآورده شود
جامۀ نازک و کوتاه که مردان زیر لباس بر تن می کنند، جامۀ نازک و بلند زنانه پیراهن کاغذی (کاغذین) کردن: کنایه از دادخواهی کردن. در قدیم رسم بوده که گاهی ستمدیده ای پیراهن یا جامۀ کاغذی بر تن می کرده و به پای عَلَم داد می رفته تا داد او را از ستمگر بستانند پیراهن مراد: پیراهنی که بعضی از زنان در روز ۲۷ رمضان با پول گدایی خریداری می کنند و در مسجد میان دو نماز ظهر و عصر می دوزند و بر تن می کنند تا حاجتشان برآورده شود
پیشین، پیشرو، سابق، گذشته، ازل، بالای خانه و صدر مجلس، برای مثال هست مستی که کشد گوش مرا یارانه؟ / از چنین صفّ نعالم سوی پیشانه برد؟ (مولوی۲ - ۱۴۷۳)
پیشین، پیشرو، سابق، گذشته، ازل، بالای خانه و صدر مجلس، برای مِثال هست مستی که کشد گوش مرا یارانه؟ / از چنین صفِّ نعالم سوی پیشانه بَرَد؟ (مولوی۲ - ۱۴۷۳)
ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند، ساغر، پیاله، قدح شراب خوری، جام شراب، در تصوف چیزی که در آن انوار غیبی را مشاهده کنند، دل عارف، برای مثال مرا به دور لب دوست هست پیمانی / که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه (حافظ - ۸۵۰)، ظرفی که با آن مایعات را وزن کنند مثلاً پیمانۀ نفت
ظرفی که با آن چیزی از مایعات یا غلات را اندازه بگیرند، ساغر، پیاله، قدح شراب خوری، جام شراب، در تصوف چیزی که در آن انوار غیبی را مشاهده کنند، دل عارف، برای مِثال مرا به دور لب دوست هست پیمانی / که بر زبان نبرم جز حدیث پیمانه (حافظ - ۸۵۰)، ظرفی که با آن مایعات را وزن کنند مثلاً پیمانۀ نفت
در خور پدر مانند پدر منسوب بپدر: (در نهان سوی ما (مسعود) پیغام فرستاد (حاجب) که امروز البته روی گفت نیست... . و ما آن نصیحت پدرانه قبول کردیم) (لیهقی)، همچون پدر مانند پدر: پدرانه سخن گفت
در خور پدر مانند پدر منسوب بپدر: (در نهان سوی ما (مسعود) پیغام فرستاد (حاجب) که امروز البته روی گفت نیست... . و ما آن نصیحت پدرانه قبول کردیم) (لیهقی)، همچون پدر مانند پدر: پدرانه سخن گفت