جدول جو
جدول جو

معنی پیرانزی - جستجوی لغت در جدول جو

پیرانزی
(نِ)
نام دو هنرمند ایتالیائی، پدر و پسر. پدر (ژان باپتیست پیرانزی) متولد در ونیز حدود 1720 و متوفی بسال 1778 میلادی و پسر (فرانسوا پیرانزی) متولد در رم بسال 1748 و متوفی بسال 1810 میلادی و هر دو از هنروران معروف و در نقاشی و نقاری مهارت کامل داشته اند و صور ابنیه و آثار عتیقۀ رم و غیره را جمع و ترسیم کرده و در 29 جلد بطبع رسانیده و آلبوم بسیار زیبائی بوجود آورده اند
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیرانه
تصویر پیرانه
مربوط به پیران، آنچه درخور پیران است، به روشی که از پیران انتظار می رود، برای مثال جهان بر جوانان جنگ آزمای / رها کن فروکش تو پیرانه پای (نظامی۵ - ۸۲۵)، پیر
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
کارمندی که استخدام او با قرارداد باشد، قراردادی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیراشکی
تصویر پیراشکی
نوعی نان شیرینی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ایرانی
تصویر ایرانی
مربوط به ایران، از مردم ایران، تهیه شده در ایران، مجموعه ای از زبان های هند و ایرانی، شامل زبان های اوستایی، فارسی باستان، فارسی میانه، سغدی، پهلوی، تاجیکی، پشتو، بلوچی، کردی و فارسی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ویرانی
تصویر ویرانی
خرابی، ویرانی، تباهی، فساد، بی نظمی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیکانی
تصویر پیکانی
ویژگی نوعی لعل و فیروزه، به شکل پیکان
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
کامیابی، چیرگی، فتح وغلبه، چیره شدن بر دشمن
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان ماربین است که در بخش سدۀ شهرستان اصفهان واقع است و 650 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
دهی ازدهستان لاهیجان بخش حومه شهرستان مهاباد، واقع در 57/5 هزارگزی باختر مهاباد و 5هزارگزی باختر شوسۀ خانه به نقده، کوهستانی، سردسیر، سالم، دارای 61 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصولات آنجا غلات و توتون و حبوبات شغل اهالی زراعت و گله داری، صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(کَ)
دهی از دهستان اواوغلی بخش حومه شهرستان خوی. واقع در 23هزارگزی شمال خاوری خوی و 5هزارگزی شمال شوسۀ خوی به جلفا. دامنه، معتدل، مالاریائی دارای 1118 تن سکنه. آب آن از رود زارعان و قودوخ بوغان. محصولات آنجا پنبه، کرچک، انگور و زردآلو. شغل اهالی زراعت و گله درای. صنایع دستی جاجیم بافی و راه آن مالرو است و دبستانی دارد. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(جِ)
دهی از دهستان حومه بخش صومای شهرستان ارومیه. واقع در پنجهزاروپانصدگزی شمال باختری هشتیان و ششهزارگزی شمال باختری راه ارابه رو هشتیان. دامنه، سردسیر، سالم. دارای 245 تن سکنه. آب آن از جویبار قولشکل و محصول آنجا غلات، توتون. شغل اهالی زراعت و گله داری. صنایع دستی جاجیم بافی. راه آنجا مالرو است. (این ده را لیوارجان نیز میگویند). (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان مزرج بخش حومه شهرستان قوچان، واقع در 24 هزارگزی خاور قوچان و 20 هزارگزی خاور شوسۀ عمومی قوچان به باجگیران، جلگه، معتدل دارای 166 تن سکنه، آب آن از چشمه، محصول آنجا غلات و پنبه، شغل اهالی زراعت و مالداری و راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(هََ)
منسوب به پیراهن، که از آن پیراهن توان کرد.
- پارچۀپیراهنی، که از آن پیراهن کنند. پارچۀ خاص پیراهن
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیرانه
تصویر پیرانه
مانند پیران
فرهنگ لغت هوشیار
خرابی بایربودن: بسلطانی نشان مهرش اگر آباد خواهی دل که بی والی چوب اشد ملک رود آرد به ویرانی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شیرازی
تصویر شیرازی
منسوب به شیراز از مردم شیراز، لهجه مردم شیراز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیمانی
تصویر پیمانی
قرار دادی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به پیکان، نوعی از لعل بر شکل و هیات پیکان: درون پرده گل غنچه بین که میسازد ز بهر دیده خصم تو لعل پیکانی. (حافظ قزوینی)، نوعی فیروزه، نوعی نوشا در بر شکل و هیات پیکان: گر سرمه کشد روزی بر چشم حسود او هر ذره آن گردد نوشا در پیکانی. (سیف اسفرنگی)، نوعی لاله، قسمی انگور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
نصرت و ظفر یافتن بر اعدا باشد، کامیابی، توفیق
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیشانی
تصویر پیشانی
جز فوقانی رخسار - میان رستنگاه مو وابروان، جبین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیرایی
تصویر پیرایی
در ترکیبات بمعنی عمل پیراستن آید سرو پیرایی ناخن پیرایی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
خانه شطرنجی، نقش خانه های چهار گوش
فرهنگ لغت هوشیار
حیرت سرگشتگی گیجی: هر که را در دل شک و پیچانی است در جهان او فلسفی پنهانی است. (مثنوی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراهنی
تصویر پیراهنی
منسوب به پیراهن، که از پیراهن توان کرد: پارچه پیراهنی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از حیرانی
تصویر حیرانی
کاتورگی سترتکی
فرهنگ لغت هوشیار
منسوب به ایران. هر چیز که وابسته به ایران باشد، اهل ایران از مردم ایران تابع ایران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از دیرانی
تصویر دیرانی
دیر نشین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراشکی
تصویر پیراشکی
گرفته از روسی خور پیچ گونه ای از خوراک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیراشکی
تصویر پیراشکی
نوعی خوراک به صورت خمیر نان که در آن گوشت، مربا یا سبزی گذارند، نوعی نان روغنی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیرانه
تصویر پیرانه
((نِ))
مانند پیر
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیچازی
تصویر پیچازی
پارچه شطرنجی، پارچه ای که طرح آن مانند صفحه شطرنج باشد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروزی
تصویر پیروزی
ظفر، توفیق، موفقیت، فتح
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از ویرانی
تصویر ویرانی
تخریب، خرابی
فرهنگ واژه فارسی سره
شگفتی، تعجّب
دیکشنری اردو به فارسی