دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 33 هزارگزی شمال باختری اردبیل و 9 هزارگزی اردبیل به خیاو. کوهستانی، معتدل. دارای 242 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی از بخش نمین شهرستان اردبیل واقع در 33 هزارگزی شمال باختری اردبیل و 9 هزارگزی اردبیل به خیاو. کوهستانی، معتدل. دارای 242 تن سکنه. آب آن از چشمه و محصول آنجا غلات و حبوبات. شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
حوال، حول، حولیه، پیرامن، گرد، دور، گردامون، حریم، حوالی، اطراف، دورتادور، گرداگرد، دوروبر، اکناف، گردبرگرد: ترکان البته پیرامون ما نگشتند که ایشان نیز بخویشتن مشغول بودند، (تاریخ بیهقی ص 622)، فرمود که شما را نهی کردم و گفتم در پیرامون این درخت مگردید و متعابت سخن دشمن مکنید، (قصص الانبیاء ص 19)، و هر ستونی چندانست که دست پیرامون درنتواند آورد، (مجمل التواریخ والقصص)، و چون سپاه بهرام بندوی را دیدند هیچ شک نکردند که نه خسروست و پیرامون بایستادند، (مجمل التواریخ والقصص)، ماند ببهشت آن رخ گندم گونش عشاق چو آمدند پیرامونش خاقانی را نرفته بر گندم دست عمدا ز بهشت میکند بیرونش، خاقانی، او آتش است و جان و دل پروانه و خاکسترش خاکستری در دامنش پروانه پیرامون نگر، خاقانی، فریدون گفت نقاشان چین را که پیرامون خرگاهش بدوزند ... سعدی، طوف، طواف، طوفان، تطواف، پیرامون کعبه گشتن، (منتهی الارب)، عنان، عراق، طور، پیرامون سرای، طور، طوران، پیرامون چیزی گردیدن، استطاقه، پیرامون چیزی گشتن، کفاف الشی ٔ، پیرامون و کنارۀ هر چیزی، عرین، پیرامون سرای و شهر، عقوه، پیرامون و گرداگرد سرای، (منتهی الارب)
حوال، حول، حولیه، پیرامن، گرد، دور، گردامون، حریم، حوالی، اطراف، دورتادور، گرداگرد، دوروبر، اکناف، گردبرگرد: ترکان البته پیرامون ما نگشتند که ایشان نیز بخویشتن مشغول بودند، (تاریخ بیهقی ص 622)، فرمود که شما را نهی کردم و گفتم در پیرامون این درخت مگردید و متعابت سخن دشمن مکنید، (قصص الانبیاء ص 19)، و هر ستونی چندانست که دست پیرامون درنتواند آورد، (مجمل التواریخ والقصص)، و چون سپاه بهرام بندوی را دیدند هیچ شک نکردند که نه خسروست و پیرامون بایستادند، (مجمل التواریخ والقصص)، ماند ببهشت آن رخ گندم گونش عشاق چو آمدند پیرامونش خاقانی را نرفته بر گندم دست عمدا ز بهشت میکند بیرونش، خاقانی، او آتش است و جان و دل پروانه و خاکسترش خاکستری در دامنش پروانه پیرامون نگر، خاقانی، فریدون گفت نقاشان چین را که پیرامون خرگاهش بدوزند ... سعدی، طوف، طواف، طوفان، تطواف، پیرامون کعبه گشتن، (منتهی الارب)، عنان، عراق، طور، پیرامون سرای، طور، طوران، پیرامون چیزی گردیدن، استطاقه، پیرامون چیزی گشتن، کفاف الشی ٔ، پیرامون و کنارۀ هر چیزی، عرین، پیرامون سرای و شهر، عقوه، پیرامون و گرداگرد سرای، (منتهی الارب)
پیراهن، پیرهن، پیرهند، کرته، قمیص: این نفس جان دامنم برتافته ست بوی پیراهان یوسف یافته ست، مولوی، برو بر بوی پیراهان یوسف که چون یعقوب ماتم دار گشتی، مولوی، رجوع به پیراهن شود
پیراهن، پیرهن، پیرهند، کرته، قمیص: این نفس جان دامنم برتافته ست بوی پیراهان یوسف یافته ست، مولوی، برو بر بوی پیراهان یوسف که چون یعقوب ماتم دار گشتی، مولوی، رجوع به پیراهن شود
جمع واژۀ پیرو. تبع. ضبنه. وشیظ. (منتهی الارب). اشیاع. تالیات. اتباع: درود ملک بر روان تو باد بر اصحاب و بر پیروان تو باد. سعدی. شظی، پیروان قوم وملحق شوندگان بر ایشان بسوگند. (منتهی الارب). امه، پیروان انبیاء
جَمعِ واژۀ پیرو. تبع. ضبنه. وشیظ. (منتهی الارب). اشیاع. تالیات. اتباع: درود ملک بر روان تو باد بر اصحاب و بر پیروان تو باد. سعدی. شظی، پیروان قوم وملحق شوندگان بر ایشان بسوگند. (منتهی الارب). امه، پیروان انبیاء
فرزند رشیدالدین فضل الله وزیر. وی حکومت گرجستان داشته و با برادرش غیاث الدین محمد بن رشید در سه گنبدان مراغه اسیر گشته وچهار روز بعد از اسارت بقتل رسیده است. (از سعدی تاجامی ص 102 و 103 و ذیل جامعالتواریخ ص 150 و 151) (امیر... برلاس) از یاران میرزا ابوالقاسم بابر و حاکم بخش قندوز و بقلان از جانب او. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 54)
فرزند رشیدالدین فضل الله وزیر. وی حکومت گرجستان داشته و با برادرش غیاث الدین محمد بن رشید در سه گنبدان مراغه اسیر گشته وچهار روز بعد از اسارت بقتل رسیده است. (از سعدی تاجامی ص 102 و 103 و ذیل جامعالتواریخ ص 150 و 151) (امیر... برلاس) از یاران میرزا ابوالقاسم بابر و حاکم بخش قندوز و بقلان از جانب او. (حبیب السیر چ خیام ج 4 ص 54)
دهی جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. واقع در 17هزارگزی خاور بستان آباد و 5هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز. کوهستانی و سردسیر. دارای 348 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و یونجه، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
دهی جزء دهستان عباسی بخش بستان آباد شهرستان تبریز. واقع در 17هزارگزی خاور بستان آباد و 5هزارگزی شوسۀ میانه به تبریز. کوهستانی و سردسیر. دارای 348 تن سکنه. آب آن از چشمه. محصول آنجا غلات و یونجه، شغل اهالی زراعت و گله داری و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)