جدول جو
جدول جو

معنی پیرآموز - جستجوی لغت در جدول جو

پیرآموز
علمی که کسی در زمان پیری بیاموزد، (آنندراج)،
که از پیر آموخته باشد، که پیر تعلیم دهد:
در مکافات آن جهان افروز
خواند بر شه فسون پیرآموز،
نظامی
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیروز
تصویر پیروز
(پسرانه)
کامیاب، فاتح، فرخنده، خوشحال، شاد، نام چند نفر از پادشاهان ساسانی، نام چندتن از شخصیتهای شاهنامه از جمله نام یکی از دلاوران ایرانی در زمان ساسانیان
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
کامیاب، چیره، خوش وخرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پندآموز
تصویر پندآموز
آموزندۀ پند، اندرزگوی، ناصح
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از کارآموز
تصویر کارآموز
کسی که در حال یاد گرفتن کاری است، دانشجویی که برای کسب مهارت و تجربه در رشتۀ تحصیلی خود در جایی کار می کند، کسی که به دیگری چیزی می آموزد، تعلیم دهنده
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از هنرآموز
تصویر هنرآموز
شاگرد هنرستان، کسی که هنری را فرامی گیرد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
اطراف و دور و بر کسی یا چیزی یا جایی، گرداگرد، دوروبر، دورتادور، گردبرگرد
فرهنگ فارسی عمید
(فُ)
کسی که هنری چون نقاشی، مجسمه سازی، و دیگر کارهای ظریف را به دیگران یاد می دهد یا آنکه خود هنر آموزد
لغت نامه دهخدا
کسی که مشغول آموختن کار است، این کلمه بجای ’استاژیر’ پذیرفته شده، (فرهنگستان)، دانشمند و هوشیار و زیرک و بافراست، و حاذق و مجرب و تجربه کرده، (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
که تیز آموزاند، که تیز آموخته شود، (یادداشت بخط مرحوم دهخدا) : هر پیشه که از آن کهتر نباشد و هر صناعت که از آن تیزآموزتر نبود، تا مرد مدتی بر مزاولت آن مداومت نمی نماید در آن مهارتی ... حاصل نمی کند، (المعجم فی معاییر اشعارالعجم از یادداشت ایضاً)
لغت نامه دهخدا
نام باستانی رودی بآسیای صغیر که امروز بجیحون مشهور است، و کیلیکیۀقدیم را مشروب میساخت، (ایران باستان ج 2 ص 1301)
لغت نامه دهخدا
حوال، حول، حولیه، پیرامن، گرد، دور، گردامون، حریم، حوالی، اطراف، دورتادور، گرداگرد، دوروبر، اکناف، گردبرگرد:
ترکان البته پیرامون ما نگشتند که ایشان نیز بخویشتن مشغول بودند، (تاریخ بیهقی ص 622)، فرمود که شما را نهی کردم و گفتم در پیرامون این درخت مگردید و متعابت سخن دشمن مکنید، (قصص الانبیاء ص 19)، و هر ستونی چندانست که دست پیرامون درنتواند آورد، (مجمل التواریخ والقصص)، و چون سپاه بهرام بندوی را دیدند هیچ شک نکردند که نه خسروست و پیرامون بایستادند، (مجمل التواریخ والقصص)،
ماند ببهشت آن رخ گندم گونش
عشاق چو آمدند پیرامونش
خاقانی را نرفته بر گندم دست
عمدا ز بهشت میکند بیرونش،
خاقانی،
او آتش است و جان و دل پروانه و خاکسترش
خاکستری در دامنش پروانه پیرامون نگر،
خاقانی،
فریدون گفت نقاشان چین را
که پیرامون خرگاهش بدوزند ...
سعدی،
طوف، طواف، طوفان، تطواف، پیرامون کعبه گشتن، (منتهی الارب)، عنان، عراق، طور، پیرامون سرای، طور، طوران، پیرامون چیزی گردیدن، استطاقه، پیرامون چیزی گشتن، کفاف الشی ٔ، پیرامون و کنارۀ هر چیزی، عرین، پیرامون سرای و شهر، عقوه، پیرامون و گرداگرد سرای، (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(اَ عَ)
آموزندۀ پند. ناصح. واعظ. اندرزگوی، موجب عبرت. عبرت افزا. موجب انتباه:
بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را (؟)
لاجرم زین بند چنبروار شد بالای من.
خاقانی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
حوالی، حول، گرداگرد چیزی، اطراف، دور و بر چیزی
فرهنگ لغت هوشیار
آنچه پیران بدیگران آموزند. پیر آموخته: در مکافات آن جهان افروز (کنیزک زیبای ابیه) - خواند (پیر زن مکار) بر شه فسون پیر آموز
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
غالب، مظفر، نصرت یافته، منصور، فاتح
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پرموز
تصویر پرموز
امید و انتظار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کارآموز
تصویر کارآموز
کسی که مشغول آموختن کاری است، دانشمند، مطلع، حاذق، مجرب
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
گرداگرد، حوالی، محیط، پیرامن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
مظفر، چیره، مبارک، خجسته
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پیرامون
تصویر پیرامون
درخصوص، جو، محیط، حدود، حواشی
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
فیروز، موفق، موید
فرهنگ واژه فارسی سره
اندرزگو، ناصح، نصیحت گو، واعظ
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اطراف، اکناف، پیرامن، حوالی، حومه، دوروبر، گرداگرد، محیط
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تازه کار، شاگرد، کارورز، مبتدی
فرهنگ واژه مترادف متضاد
اگر خواب ببینید به عنوان کارآموز در جایی استخدام شده اید، نشانه آن است که می کوشید میان دوستان و رقبای خود به مقام و منزلتی دست یابید. .
فرهنگ جامع تعبیر خواب
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
Victorious
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پسرعمو
فرهنگ گویش مازندرانی
غروب
فرهنگ گویش مازندرانی
شاه بلوط، بلوط کهن سال
فرهنگ گویش مازندرانی
وسیله ی خوراک پزی به نام پریموس
فرهنگ گویش مازندرانی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
победоносный
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
siegreich
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
переможний
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از پیروز
تصویر پیروز
zwycięski
دیکشنری فارسی به لهستانی