هنرآموز هنرآموز کسی که هنری چون نقاشی، مجسمه سازی، و دیگر کارهای ظریف را به دیگران یاد می دهد یا آنکه خود هنر آموزد لغت نامه دهخدا
هنرآموزی هنرآموزی آموختن کار هنری. یاد گرفتن هنر: چون هنرمند شدبه گفت و شنید هنرآموزی سلاح گزید. نظامی لغت نامه دهخدا
کارآموز کارآموز کسی که در حال یاد گرفتن کاری است، دانشجویی که برای کسب مهارت و تجربه در رشتۀ تحصیلی خود در جایی کار می کند، کسی که به دیگری چیزی می آموزد، تعلیم دهنده فرهنگ فارسی عمید
پندآموز پندآموز آموزندۀ پند. ناصح. واعظ. اندرزگوی، موجب عبرت. عبرت افزا. موجب انتباه: بوسه خواهم داد ویحک بند پندآموز را (؟) لاجرم زین بند چنبروار شد بالای من. خاقانی لغت نامه دهخدا
پیرآموز پیرآموز علمی که کسی در زمان پیری بیاموزد، (آنندراج)، که از پیر آموخته باشد، که پیر تعلیم دهد: در مکافات آن جهان افروز خواند بر شه فسون پیرآموز، نظامی لغت نامه دهخدا