جدول جو
جدول جو

معنی پیخشت - جستجوی لغت در جدول جو

پیخشت
(پَ / پِ خُ)
از بن کنده بود بیکبارگی. (لغت فرس اسدی). چوب و چیزی که بیکبار از بیخ برکنده باشد:
چندان گرداندش که از پی دانگی
با پدر و مادر و نبیره زند مشت
اف ّ ز چونین حقیر بی هنر و عقل
جان ز تن آن خسیس بادا پیخشت.
غیاثی (از اسدی).
رجوع به پیخست شود. و ظاهراً مصحف پیخست است
لغت نامه دهخدا
پیخشت
از بن کنده بیکبارگی برکنده: چندان گردانش که از پی دانگی با پدر و مادر و نبیره زند مشت. اف ز چوبین حقیر و بی هنر از عقل جان ز تن آن خسیس بادا پیخشت. (غیاثی)
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(اَ / اِ خُ)
فلزات را گویند چون طلا و نقره ومس و آهن و سرب و قلع و روی و امثال آن. (برهان) (آنندراج) (انجمن آرا) (هفت قلزم). زر و سیم باشد و مس و آهن و روی و جیوه و سرب و ارزیز و امثال آن و بتازی فلز خوانند. (جهانگیری). در اوستا ایوخشوسته (فلز گداخته) مرکب از ’ایه’ در پهلوی آسن و در فارسی آهن و جزو دوم که خشوست باشد به معنی مایع و روان است ’خرده اوستا ص 191 ج 4’ بنابراین صحیح کلمه ایخشست با شین و سین هر دوست. (حاشیۀ برهان قاطع چ معین)
لغت نامه دهخدا
(بَ / بِ خَ /خُ)
از بیخ برکنده. در نفرین گویند ’بیخشت و برکنده باد’. (از فرهنگ اسدی پاول هورن. یادداشت بخط مؤلف). هرچیز که آن را از بیخ برکنده باشند مانند درخت و امثال آن و بجای شین نقطه دار سین بی نقطه هم آمده است. (برهان) (ناظم الاطباء). از بیخ برکنده بود بیکبارگی. (فرهنگ اسدی نخجوانی یادداشت بخط مؤلف). از بن برکندن بود بیکبارگی در نسخۀ اسدی که ازروی نسخۀ مورخ 721 هجری قمری نوشته شده:
آن ز چونین حقیر و بی هنر از عقل
جان ز تن آن خسیس بادا بیخشت.
آمده که بجای ’آن ’’اف’ دارد و بجای ’جان ز تن’ ’جان و دل’ و بجای ’بیخشت ’’بیخست’ و شاید از عقل، و عقل باشد. و در حاشیه نوشته اند ظاهراً ’بن خست’ با خطی نو. صاحب برهان بی خشت بر وزن زردشت با یاء موحده و شین و پی خست و با باء فارسی و سین مهمله هر دو ضبط کرده است و ظاهراً همه پیخست است این همان پای خست است یعنی خسته بپای و لگدمال. رجوع به پای خست شود. (یادداشت بخط مؤلف). و نیز رجوع به پیخست و پیخسته و پیخستن شود
لغت نامه دهخدا
آوازی برای راندن گربه، مقابل پیش پیش که خواندن گربه را است، لفظ راندن گربه را، پخ، بانگ و آوازی زجر و راندن گربه را، پیشت پیشت
لغت نامه دهخدا
کلمه ای که گربه را بدان رانند آوازی برای راندن گربه مقابل پیش پیش
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیخست
تصویر پیخست
((پَ خُ یا خَ))
پی خوست. پی خسته، پایمال شده، لگدمال شده، لگد مال
فرهنگ فارسی معین
چرای شبانه ی گوسفندان، پستن موی سر، شب چره
فرهنگ گویش مازندرانی
واژه ای است که برای راندن و دور کردن گربه به کار می رود
فرهنگ گویش مازندرانی