مصغر پیشتر. کمی پیش. اندکی قبل: پیشترک زین که کسی داشتم شمع شب افروز بسی داشتم. نظامی. ، اندکی جلوتر: زینگونه که شمع می فروزم گر پیشترک روم بسوزم. نظامی. من که درین منزلشان مانده ام مرحله ای پیشترک رانده ام. نظامی
مصغر پیشتر. کمی پیش. اندکی قبل: پیشترک زین که کسی داشتم شمع شب افروز بسی داشتم. نظامی. ، اندکی جلوتر: زینگونه که شمع می فروزم گر پیشترک روم بسوزم. نظامی. من که درین منزلشان مانده ام مرحله ای پیشترک رانده ام. نظامی
نام مردی پارسی که ابومسلم صاحب الدعوه او را پدر میخواند و درمعضلات امور از وی مشورت میخواست چنانکه در بازگشت بنزد خلیفه با وی شور کرد و او گفت مصلحت می بینم به ری بازگردی تا در میان سپاه خویش باشی اگر خلیفه با تو سازگاری کرد بر جای خویش استوار مانی و اگر ناسازگاری کرد ترا آسیبی نرسد و خراسان پشتیبان تو باشد
نام مردی پارسی که ابومسلم صاحب الدعوه او را پدر میخواند و درمعضلات امور از وی مشورت میخواست چنانکه در بازگشت بنزد خلیفه با وی شور کرد و او گفت مصلحت می بینم به ری بازگردی تا در میان سپاه خویش باشی اگر خلیفه با تو سازگاری کرد بر جای خویش استوار مانی و اگر ناسازگاری کرد ترا آسیبی نرسد و خراسان پشتیبان تو باشد
کمی پیش، اندکی قبل اندکی قبل کمی پیش: یاران موافق همه از دست شدند در پای اجل یکان یکان پست شدند. بودیم بیک شراب در مجلس عمر یک دوره زما پیشترک مست شدندخ (خیام)، اندکی جلوتر: من که درین منزلشان مانده ام مرحله ای پیشترک مانده ام. (نظامی)
کمی پیش، اندکی قبل اندکی قبل کمی پیش: یاران موافق همه از دست شدند در پای اجل یکان یکان پست شدند. بودیم بیک شراب در مجلس عمر یک دوره زما پیشترک مست شدندخ (خیام)، اندکی جلوتر: من که درین منزلشان مانده ام مرحله ای پیشترک مانده ام. (نظامی)