جدول جو
جدول جو

معنی پیت - جستجوی لغت در جدول جو

پیت
ظرف فلزی برای نفت یا روغن، چلیک
تصویری از پیت
تصویر پیت
فرهنگ فارسی عمید
پیت
پیپ، چلیک، چیلیک، تنکه، خنب فلزین، چلیک فلزی (آهنی، حلبی) برای نفت و روغن و امثال آن، ظرف از حلبی یا تنکۀ آهن مکعب مستطیل شکل برای حفظ و حمل نفت و روغن و مانند آن دو
پت، عثه، بید، کرمی که در جامه افتد و تباه کند، متۀ پشم، سوس، (منتهی الارب)
در تداول مردم قزوین، پیچ پیتلی
لغت نامه دهخدا
پیت
نام یکی از جزیره های مجمع الجزائر موسوم به جیلبرت واقع در قسمت میکرونسیا از اقیانوس کبیر و شمالی ترین آن جزائر، مثلثی شکل و سنگلاخ و قسمت درونی آن از دریاچه تشکیل شده و سی هزارگز مربع مساحت آن است، (قاموس الاعلام ترکی)
نام تنگه ای است در انتهای جنوبی شیلی در کشور ماژلان و در بین جزیرۀشاتام و ساحل پتاگونیا و آن از سوی شمال غربی بجانب جنوب شرقی امتداد یافته است، (قاموس الاعلام ترکی)
نام نهری در جمهوری کالیفرنی از جماهیر متفقه و منبع عمده رود ساکرمنتو، (قاموس الاعلام ترکی)
نام دریاچه ای در قطعۀ دومینیون واقع در آمریکای شمالی، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
پیت
آهنی حلبی که برای نفت و روغن و امثال آن استفاده میشود
تصویری از پیت
تصویر پیت
فرهنگ لغت هوشیار
پیت
جعبه ای از آهن یا حلب برای نفت و روغن و غیره
تصویری از پیت
تصویر پیت
فرهنگ فارسی معین
پیت
سن زده، کرم زده
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پیتک
تصویر پیتک
بید، حشره ای ریز با بال های باریک که نوزاد آن پارچه های پشمی را می خورد و ضایع می کند، سوس، سوسه، پت، بیب، بیو
فرهنگ فارسی عمید
دهی از دهستان بابل کنار بخش مرکزی شهرستان قائمشهر واقع در 19 هزارگزی جنوب باختری قائمشهر کنار راه فرعی بابل به درازکلا، دامنه، معتدل، مرطوب، مالاریائی، دارای 300 تن سکنه، آب آن از رود خانه بابل، محصول آنجا برنج و غلات و نیشکر و کتان و صیفی و ابریشم، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی زنان بافتن پارچه های ابریشمی و نخی، راه آن مالرو است، (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نعناع (در دیلمان و گیلان)
لغت نامه دهخدا
(ویِ)
نام قصبه ای مرکز قضا در ایالت لوآره از فرانسه واقع در 41هزارگزی شمال شرقی اورلئان. دارای راه آهن. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
نام نهری است در سوئد که از کوه کولن سرچشمه گیرد و بطرف جنوب شرقی جاری شود و بوتینا را بشکافد و پس از طی 350هزار گز در نزدیکی قصبه ای بهمین اسم داخل خلیج بوتینا گردد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تَ نَ)
دهی از دهستان شهریاری بخش چهاردانگۀ شهرستان ساری واقع در 35 هزارگزی جنوب باختری بهشهر و 2 هزارگزی جنوب رود خانه نکا. کوهستانی، جنگلی، معتدل، مرطوب، مالاریائی. دارای 730 تن سکنه. آب آن از چشمه ورود خانه گت چشمه، محصول آنجا غلات و ارزن و لبنیات. شغل اهالی زراعت و مختصر گله داری. صنایع دستی زنان شال و کرباس بافی و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3) (سفرنامۀ رابینو ص 123 بخش انگلیسی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نوعی مار بمازندران که شکاف گونه ای در زیر دارد و بپشت خوابد و حشرات بر آن شکاف گرد آیند و چون انبوهی بسیار گرد آیند مار آن شکاف بهم آرد و آن حشرات را هضم کند. لو (در تنکابن)
لغت نامه دهخدا
(تَ لَ)
بلوک، مطابق مندرجات بندهشن هندی، آذر فربغ یا آتش روحانیان در کوه رشن در کابلستان بوده است اما احتمال میرود که این اشتباه از جانب نساخ واقع شده باشد، بندهشن ایرانی عبارتی دیگر دارد که متأسفانه قرائت آن بسیار مشکوک است، ویلیمز جکسن آن را چنین خوانده است: ’کوه درخشان کواروند، در بلوک کار’ - کواروند را بمعنی بخار آلود گرفته است و میخواهد ثابت کند که مقصود شهر کاریان ایالت فارس است که در نیمۀ راه بین بندر سیراف و دارابجرد بوده است و در آنجا امروز هم آثار ویرانۀ معبد قدیمی پدیدار است ... (مزدیسنا و تأثیر آن در ادبیات فارسی ص 221)
لغت نامه دهخدا
(تَ پَ)
دهی از بخش بندپی شهرستان بابل. واقع در 21 هزارگزی جنوب باختری بابل و 9 هزارگزی جنوب شوسۀ بابل به آمل. دشت، معتدل، مالاریائی. دارای 160تن سکنه. آب آن از کلارود، محصول آنجا برنج و غلات و شغل اهالی زراعت و راه آن مالرو است. (فرهنگ جغرافیایی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(تُ نَ)
نام خاندانی که مغلوب گرشاسب شد. (مزدیسنا ص 420)
لغت نامه دهخدا
(تُنْ)
ماری عظیم الجثه که وزنش تا 100 کیلو و درازیش تا 10 متر نیز میرسدو مخصوص آفریقا و جنوب شرقی آسیاست. محل زندگیش بیشتر در کنار رودخانه هاست و با شکار ماهی بیشتر تغذیه میکند ولی در صورت احتیاج یک گوسفند را هم می بلعد
لغت نامه دهخدا
یکی از منجمان و سیاحان قدیم در قرن چهارم قبل از میلاد که در شهر مارسلیا میزیسته است، هموطنانش وی را مأمور بسیاحت جهان شمالی کردند، وی پس از دور زدن اسپانیول وارد دریای مانش گردید و تا جزیره توله رفت، تواریخ قدیمه سیاحت دیگری نیز بدو نسبت دهند، شاید این بار بدریای بالتیک هم رفته باشد و کتابی درباره اقیانوس اطلس نگاشته، مناسبت مد و جزر را با قمر کشف کرده و عدم تصادف و تطابق کامل ستارۀ قطبی را با نقطۀ حقیقی قطب بیان کرده و طول و عرض مارسلیا را تعیین نموده است، فقراتی از آثارش را پیدا و طبع و نشر کرده اند، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
پنجۀ دزدیده. خمسۀ مسترقه در تداول مردم مازندران. پنج روز اضافه بر دوازده ماه سی روزۀ سال که به آخر آبانماه افزوده میشد
لغت نامه دهخدا
(تَ)
کرمی است که جامه های پشمی را بخورد و ضایع کند. (برهان) (جهانگیری). پیت. بید. پیو. کرم پشم خوار
لغت نامه دهخدا
(تَ / تِ)
یک قطعۀ کوچک جداشده از جامۀ مندرس و این در طالقان قزوین معمول است و در درکۀ تهران. خرقه. کهنه. لته. لقمه. ژنده. فلرز. فلرزنگ. جنده. جر و جنده (در تداول مردم قزوین). جندره. رکو. قطعۀ جداکرده از جامۀمندرس و فرسوده، کهن. دیرینه: پیته کت، کت کهنه. کلمه پیته با این معانی در مازندران معمول است و در درکۀ نزدیک اوین بشمال غربی تهران نیز، لقمه. نواله. تکه. پیتی. پیچی (در تداول مردم قزوین). هر تکه از طعام که یک بار بدهان فرونهند، فتیلۀ چراغ. (شعوری ج 1 ص 262)
لغت نامه دهخدا
(تُنْ)
یکی از سرداران اسکندر کبیر که پس از وی بوالیگری عراق عجم و آذربایجان نایل گردید، و بهمراهی پردیکاس بمصر رفت و در این دیار در زمرۀ طاغیان و قاتلان درآمد و آنگاه به نیابت سلطنت و قیمومت پسر اسکندر منصوب گردید ولی متعاقباً از این امر روی برتافت و بطرفداری از آنتیپاتر برخاست و هم علیه اومن یاری آنتیگون کرد، و سرانجام به وی نیز وفادار نماند از این روی در سال 316 قبل از میلاد توقیف و مقتول شد. (قاموس الاعلام ترکی). درباره پیتون و شرح کارهای وی که پس از مرگ اسکندر والی ماد بزرگ بوده است رجوع کنید به ایران باستان ج 2 ص 1724، 1824 و 1834، 1844، 1846، 1869، 1929، 1933 و ج 3 ص 1958، 1959، 1967، 1969، 1970، 1974، 1991، 1992، 1993، 2005 تا 2009، 2012، 2015، 2019، 2029، 2030، در صفحات 1969 و 2057 کتاب مذکور از پیتون پسر آژنور نامی نیز اسم برده شده است که رئیس مستعمرات یونانی و مقدونی هند و حاکم شمال شرقی پنجاب است پس از مرگ اسکندر. اتحاد شخصین محتمل میباشد
لغت نامه دهخدا
(کِ)
نام جزیره ای است، در قسمت پولین سیا از بحر محیط کبیر، در جنوب غربی مجمعالجزائر تواموتو از مستعمرات فرانسه. واقع در 500 هزارگزی جنوب شرقی جزیره گامبیه و از ملحقات آن مجمعالجزائر در 25 3 ً9 عرض جنوبی و 132 26 ً2 طول غربی و آن با جزیره اوتنو واقع در 140 هزارگزی شمال غربی، و جزیره هندرسون واقع در 243 هزارگزی شمال شرقی و جزیره دوسیای واقع در64 هزارگزی شرقی مجمعالجزائری تشکیل دهند. مساحت آن به 17 هزارگز مربع بالغ است. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
منجنیق، (شعوری ج 1 ص 264)
لغت نامه دهخدا
(زِ)
نام تعدادی جزائر کوچک مقابل ساحل اسپانیا، در جهت جنوب غربی از جزائر بالیاره. بزرگتر آنها را ایویسا و فورمانترا نامند، این جزائر با جنگلهای کاج پوشیده شده و به این مناسبت یونانیان این محل را پیتیوزه یعنی کاجستان نامیده اند. (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
سخن گفتن با کسی به آهستگی چنانکه دیگری در نیابدنجوی کردنپچ پج کردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیت دادن
تصویر پیت دادن
پیچاندن، پیچ دادن
فرهنگ لغت هوشیار
زغار: جانوری که در نگر برخی دانشمندان میانه آدمی و کپی بوده و استخوانهایش در آبخوست جاوه یافت شده است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیتک
تصویر پیتک
کرمی است که جامه های پشمی را بخورد و تباه کند پیت بید
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پیت پیت
تصویر پیت پیت
سخن آهسته با کسی گفتن که دیگری در نیابد پچ پچ زیر گوشی
فرهنگ لغت هوشیار
نوعی غذای ایتالیایی که برای تهیه آن از خمیر و پنیر مخصوص به همراه انواع فرآورده های گیاهی و گوشتی استفاده می کنند و آن را در فر می پزند، پیزا نیز گفته می شود
فرهنگ فارسی معین
با احتیاط و بی سر و صدا روی پنجه راه رفتن، مه غلیظ که باعث.، خمسه مستسرقه، پنج روز آخر سال که درگاه شمار سنتی به تعداد
فرهنگ گویش مازندرانی
پاپیچ، ساق بند، کشک
فرهنگ گویش مازندرانی
پوسیده، فرسوده، پوک، قطعه ای از مغز خشک چوب
فرهنگ گویش مازندرانی
آسیب شناس، بلاغت
دیکشنری اردو به فارسی