- پیاوار
- صنعت هنر فیاوار
معنی پیاوار - جستجوی لغت در جدول جو
- پیاوار
- فیاوار، شغل، کار، پیشه
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
شغل کار عمل
پیدا، آشکارا، نمایان
مانند پیل، پیل مانند، پیلبار
شغل کار پیشه: مهر ایشان بود فیاوارم - غمتان من بهر دو (غمشان من بمهر) بگسارم
جمع قین، بندگان، نادرست فیاوار، جمع شغل
شغل، کار، پیشه
شغل، کار، پیشه، برای مثال یعقوب چو تو یوسفم اندر همه احوال / زآن جز غم روی تو فیاوار ندارم (سنائی۲ - ۶۳۱)
مانند پدر
آخر کار، عاقبت کار
خادم، خدمت کار
حامیان، طرفداران
برقرار، مقاوم
مستحق، لایق
سوارپا پیاده جلد و چابک
تخته ایست که جولاهگان پای برو نهند
خدمتکار، پادو، خادم
کفش و موزه و امثال آن پاپوش
ثابت، دائم، باقی، استوار، قائم، قوی، پابرجا
شرمگین باحیا. شرمگین
راه گشاده و همواری که برای عبور و مرور در باغ سازند و کناره های آنرا گل کاری کنند، هر کوی مستقیم و فراخ و دراز که اطراف آن درخت و گل باشد، راه گشاد و هموار در شهر که مردم از آن عبور کنند
پریوش: (یکی لطف و خوی پری وار داشت) (بوستان)
پشتیبان پشتوان یاریگر
پیشیار
استقبال کردن، استقبال کننده
خادم، خدمتگزار، فرمانبردار
دارای پیش (جلو)، دارای ضمه (حرف)، حربه ای بسیار بزرگ مانند نیزه ای ستبر و کوتاه از آهن و فولاد که بر آن حلقه های چهارگوشه از فولاد تعبیه کنند و بدان خوک و گراز را کشند، ماما قابله
حلوایی است پیشپاره
شاگرد، معاون
آنکه واسطه ابلاغ (کتبی یا شفاهی) باشد رسول پیام آور، قاصد پیک برید، پیغمر پیغامبر وخشور نبی رسول: و درود بر پیامبر گزیده محمد مصطفی و بر اهل بیت و یاران وی. (دانشنامه. منطق 1)
واحد پول در بعضی از کشورها به ارزشهای گوناگون
غذایی مرکب از پیاز و آب و روغن یا پیه که گاه مغز گردو در آن ریزند پیاز آب به پیاز