جدول جو
جدول جو

معنی پیادگان - جستجوی لغت در جدول جو

پیادگان
(دَ / دِ)
جمع واژۀ پیاده. مقابل سوارگان. خش. (منتهی الارب). رجاله. بنوالعمل. (منتهی الارب). شوکل. (منتهی الارب) : پیادگان با سلاح سخت بسیار در پیش ایستاده. (تاریخ بیهقی ص 376 چ ادیب). بتن عزیز خویش پیش کار برفت با غلامان و پیادگان و تکبیر کردند. (تاریخ بیهقی). تؤرور، پیادگان سلطان که بی وظیفه همراه لشکر باشند. عدی، گروهی از مردم که پیشتر حمله کنند از پیادگان. (منتهی الارب).
- پیادگان حاج، متوکلین بر راه حجیج: پیادگان حاج بادیه بسر بردند و بتر شدند. (گلستان).
- پیادگان عاج، پیاده های شطرنج
لغت نامه دهخدا
پیادگان
پاده، مقابل سوارگان
تصویری از پیادگان
تصویر پیادگان
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوردگان
تصویر پوردگان
فروردگان، جشنی که در قدیم ایرانیان در پنج روز آخر سال یا پنج روز اول سال برپا می کردند، جشنی که روز نوزدهم فروردین یا فروردین روز می گرفته اند
فروردجان، فوردگان، فوردیان، پروردگان، فروردیان
فرهنگ فارسی عمید
دیواره هایی که از ته نشست های آب رودخانه در کناره های بستر رود تشکیل می شود، بام، پشت بام، پنجره، دریچه، صفه یا جای هموار و بلند در کمر کوه
فرهنگ فارسی عمید
گروهی از سربازان که در یک محل متوقف و مامور نگهبانی آن محل باشند، ساخلو، محلی که این گروه در آن مستقر می شوند
فرهنگ فارسی عمید
(دِ)
گروهی از سربازان که در مکانی جای گزیده و بحفظ و نگاهبانی آن گماشته شده باشند. (فرهنگستان). و آنرا پیشتر از این ساخلو میگفتند. و پاد بمعنی محافظت و نگاهبانی است. رجوع به بادگان شود
لغت نامه دهخدا
ده کوچکی از دهستان کرارج بخش حومه شهرستان اصفهان، واقع در 7 هزارگزی جنوب خاوری اصفهان و یک هزارگزی راه کرارج ببراگون، دارای 22 تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 10)
لغت نامه دهخدا
گروهی از سربازان که در مکانی جای گزیده و به حفظ و نگهبانی آن گماشته شده باشند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادنگان
تصویر پادنگان
پاتنگان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادگانه
تصویر پادگانه
پشت بام
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از آزادگان
تصویر آزادگان
آزاده، احرار، جوانمردان
فرهنگ لغت هوشیار
جمع پرنده رده بزرگی از شاخه ذی فقاران که خون گرمند و بدنشان دارای حرارت ثابتی است و اندامهای جلو آنها بعلت پرواز در هوا بصورت بال در آمده و بدنشان نیز پوشیده از پر میباشد. بر روی استخوان قص آنها تیغه ای عمودی بنام برشه قرار دارد که عضلات پرواز بان ملصق میباشد باستثنای معدودی از پرندگان که دارای دو سریع میباشند و پرواز نمیکنند (شتر مرغ جزو این دسته است)، استخوانهای پرندگان معمولا مجوف و توخالی و دارای حفره های هوایی برای سبک کردن وزن آنها در موقع پرواز میباشد. گردن پرندگان دارای تعداد زیادی مهره است. بهمین مناسبت طول نسبه کافی دارد و ضمنا بخوبی باطراف قابل چرخش است. قلب پرندگان دارای چهار حفره است و شریان آئورت پس از خروج از بطن چپ بطرف راست بر گشته در امتداد بدن ادامه مییابد (بر عکس پستانداران)، غذای پرندگان در تیره های مختلف آنها فرق میکند: عده ای گوشتخوارند و عده ای علف خوار و عده ای دانه خوار و از دانه حبوبات تغذیه میکنند و عده ای هم بر حسب فصول مختلف غذایشان فرق میکند طیور
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پادگانه
تصویر پادگانه
((دِ نِ))
بام، پشت بام، پنجره، دریچه، فضای صاف و بلند در دامنه کوه
فرهنگ فارسی معین
تصویری از آزادگان
تصویر آزادگان
((دِ))
ایرانیان
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندگان
تصویر پرندگان
((پَ رَ دِ))
جمع پرنده، رده بزرگی از شاخه ذی فقاران که خون گرمند و بدنشان دارای حرارت ثابتی است و اندام های جلو آن ها به علت پرواز در هوا به صورت بال درآمده و بدنشان نیز پوشیده از پر می باشد، طیور
فرهنگ فارسی معین
((دِ))
محل اسکان گروهی از سربازان که برای محافظت محلی در آنجا متوقف شوند، سربازخانه، ساخلو، دسته های پیاده نظام عهد ساسانی
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پرندگان
تصویر پرندگان
طیور
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از نژادگان
تصویر نژادگان
آصال
فرهنگ واژه فارسی سره
ساخلو، سربازخانه، پیاده نظام
فرهنگ واژه مترادف متضاد
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
Posterity
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
postérité
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
דורות הבאים
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
भावी पीढ़ी
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
generasi mendatang
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
คนรุ่นหลัง
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
nageslacht
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
posteridade
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
posteridad
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
posterità
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
子孙后代
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
potomność
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
нащадки
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
Nachwelt
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
потомство
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از آیندگان
تصویر آیندگان
子孫
دیکشنری فارسی به ژاپنی