- پژمردگی
- افسردگی، غمناکی
معنی پژمردگی - جستجوی لغت در جدول جو
- پژمردگی
- حالت پژمرده بودن، پلاسیدگی، کنایه از افسردگی،
برای مثال به کار اندر آی این چه پژمردگی ست / که پایان بیکاری افسردگی ست (نظامی۶ - ۱۱۰۰)
- پژمردگی ((پَ مُ دِ))
- افسردگی، پلاسیدگی، غمناکی
- پژمردگی
- Shabbiness
- پژمردگی
- убогость
- پژمردگی
- Schäbigkeit
- پژمردگی
- занедбаність
- پژمردگی
- desgaste
- پژمردگی
- fatiscenza
- پژمردگی
- deterioro
- پژمردگی
- vétusté
- پژمردگی
- sjofelheid
- پژمردگی
- ความเสื่อมโทรม
- پژمردگی
- kerusakan
- پژمردگی
- تهالكٌ
- پژمردگی
- जीर्णता
- پژمردگی
- רִקבּוּבִית
- پژمردگی
- perişanlık
- پژمردگی
- uchakavu
- پژمردگی
- জীর্ণতা
- پژمردگی
- بدحالی
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
چگونگی پژمریده حالت آنچه پژمرده شده باشد پژمردگی پژمرده شدگی
چگونگی و حالت پژمرنده
افسردنی قابل پژمردن
پژرده شدگی
که بتواند پژمریدن قابل پژمریدن
حالت و کیفیت پیموده
افسرده غمناک اندوهگین، پلاسیده خشک شده خوشیده، بی طراوت بی رونق: (گیاهان ز خشک و ز تر بر گزید ز پژمرده و هر چه رخشنده دید) (فردوسی)
افسرده شدن، اندوهگین شدن
قابل پژردن
افسرده، اندوهگین، پلاسیده، پژمریده