- پژمرده
- افسرده غمناک اندوهگین، پلاسیده خشک شده خوشیده، بی طراوت بی رونق: (گیاهان ز خشک و ز تر بر گزید ز پژمرده و هر چه رخشنده دید) (فردوسی)
معنی پژمرده - جستجوی لغت در جدول جو
- پژمرده
- افسرده، اندوهگین، پلاسیده، پژمریده
- پژمرده ((پَ مُ دِ))
- اندوهگین، افسرده، بی طراوت، بی رونق، پلاسیده، خشک شده
- پژمرده
- Withering
- پژمرده
- увядший
- پژمرده
- verwelkt
- پژمرده
- в'янучий
- پژمرده
- więdnący
- پژمرده
- murcha
- پژمرده
- appassito
- پژمرده
- marchito
- پژمرده
- verwelkt
- پژمرده
- เหี่ยว
- پژمرده
- ذابلٌ
- پژمرده
- मुरझाया
- پژمرده
- মুরझানো
- پژمرده
- پژمرده
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پژمرده
افسرده شدن، اندوهگین شدن
پژمرده، برای مثال چون برگ لاله بوده ام و اکنون / چون سیب پژمریده بر آونگم (رودکی - ۵۲۶)
افسرده شدن، اندوهگین شدن، در هم کشیده و پلاسیده شدن، پژمرده شدن
اسم پژردن، پرستاری شده پرستاری یافته
پژمراندن پژمرده کردن
پژمراندن افسرده کردن، خشک کردن خشکاندن
افسردن غمناک شدن، ترنجیدن خشک شدن، دگرگون شدن تبه گونه شدن، بی رونق شدن
افسرده خسته دل پژمان