- پژمان (پسرانه)
- افسرده، غمگین، دلتنگ، غمگین
معنی پژمان - جستجوی لغت در جدول جو
- پژمان
- اندوهگین، افسرده، غمناک
- پژمان
- اندوهگین، افسرده، پژمرده، ملول، دل تنگ، پشیمان
- پژمان ((پِ))
- افسرده، اندوهگین، پشیمان، ناامید
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
اندوهگینی، وحشت، نفرت
غمگین، غمنده
متاسف اندوهگین
معاعده، عهد، قرار، قرارداد
فرمان امر: (و خزانه بقلعه شادیاخ نهاده بود بحکم پرمان امیر مسعود) (بیهقی)
در حال پژمریدن
آرزو خواهش دل غبطه
میثاق، عهد، سوگند، الزام، ودیع، قرار داد، معاهده وعهد
اندوهگین، دلتنگ، خشمگین
فرمان، امر، دستور، حکمی که از جانب شخص بزرگ صادر شود، حکم، وسیله ای دایره ای شکل برای هدایت خودرو، رل
عهد، قرارداد، شرط
قول و قراری که کسی با کس دیگر بگذارد که بر طبق آن عمل کند، شرط، قرارداد، عهد، بیعت
پیمان بستن: عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری
پیمان ساختن: عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
پیمان کردن: عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
پیمان گرفتن: عهد گرفتن، قول گرفتن
پیمان نهادن: عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
پیمان بستن: عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری
پیمان ساختن: عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
پیمان کردن: عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن
پیمان گرفتن: عهد گرفتن، قول گرفتن
پیمان نهادن: عهد بستن و قول و قرار گذاشتن برای انجام دادن کاری، پیمان بستن