- پویائی (پویائی)
حالت و چگونگی پویا. صفت پویا. پویندگی:
چند پوئی (گردی) بگرد عالم چند
چند کوبی (پوئی) طریق پویائی.
عمعق
چند پوئی (گردی) بگرد عالم چند
چند کوبی (پوئی) طریق پویائی.
عمعق
معنی پویائی - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
حالت و چگونگی پویا، پویا بودن، پویندگیبرای مثال چند پویی به گرد عالم چند / چند کوبی طریق پویایی (عمعق - ۲۰۱)
(پُ پِ)
لغت نامه دهخدا
نام ناحیه و شهری در دامنۀ کوه آتش فشان وزوو به ایتالیا، نزدیک ناپل و آن شهرکی بوده است دارای سی هزار جمعیت که در سال 79 میلادی زیر مواد مذاب آتشفشان کوه وزوو مدفون گردید، و در 1748 میلادی دهقانی مجسمه هائی از آنجا یافت و پس از چندی حفاری شروع شد و تا قرن بیستم بطول کشید
پویان پویان، پوی پوی
پوشالی: دولت پوچالی، دولت پوشالی
در خور پوشیدن، پوشیدنی، مقابل خوراکی،
جامه، لباس، کسوه
جامه، لباس، کسوه
منسوب به پوشال، از پوشال، ضعیف و ناتوان: دولت یا مملکت پوشالی، دولت یا مملکتی کوچک و ضعیف که میان دو دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان دو دولت قوی نباشد
(پُزْ)
لغت نامه دهخدا
پزوایی. (در تداول عوام) سست. ضعیف به تن و بفکر و عقل. سخت ضعیف. بی حرکت و بی عمل، بی حمیت
نوعی از آش آرد، (برهان)، طعامی است، (شرفنامه)
رجوع به بویایی شود
منسوب به پوشال. ساخته از پوشال، ضعیف ناتوان. یا دولت (مملکت) پوشالی. دولتی (مملکتی) کوچک و ضعیف که میان دو یا چند دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان آنها نباشد
نهایی انتهایی آخرین: (حجت بنصیحت مسلمانی گفتت سخنی درست و پایانی) (ناصر خسرو)
منسوب به پوشال. ساخته از پوشال، ضعیف ناتوان. یا دولت (مملکت) پوشالی. دولتی (مملکتی) کوچک و ضعیف که میان دو یا چند دولت قوی قرار گیرد تا تماسی میان آنها نباشد
منسوب به پولادین ساخته از پولاد فولادی فولادین: (مجرمانرا تن پولادی فرسوده شدی گر تو اندر خور هر جرم دهی باد افراء) (فرخی)، برنگ پولاد فولادی
ضخامت
عقب نشینی