جدول جو
جدول جو

معنی پوندر - جستجوی لغت در جدول جو

پوندر
(پَ رَ)
نام ناحیتی از مشرق هند بنابر آنچه در سنگهت آمده است. (ماللهند بیرونی ص 153 و 314)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پودر
تصویر پودر
آنچه خرد شده و به صورت گرد درآمده باشد
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پوند
تصویر پوند
واحد پول پیشین انگلستان، لیرۀ انگلیسی، واحد اندازه گیری وزن در انگلستان، معادل ۴۵۳ گرم
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پسندر
تصویر پسندر
پسراندر، برای مثال جز به مادندر نماند این جهان گربه روی / با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا (رودکی - ۵۱۹)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پدندر
تصویر پدندر
پدراندر، برای مثال از پدر چون از پدندر دشمنی بیند همی / مادر از کینه بر او مانند مادندر شود (لبیبی - شاعران بی دیوان - ۴۸۱)
فرهنگ فارسی عمید
(شَ وَ دَ)
معرب چغندر و در مصر آن را لفت و بعضی شلجم احمر نامند و آن شبیه به شلجم است در نبات و صورت ولکن برگ آن خشن تر وغیرمأکول برخلاف برگ شلجم که آن را میخورند و طعم آن با حلاوت و تلخی کمی است. انطاکی گفته فرقی میان آن و زردک و شلغم نیست، بیخ آن مایل به استداره و طول و بسیار سرخ و شیرین مایل به تلخی و تیزی است. (از فهرست مخزن الادویه). صوطر. (داود ضریر انطاکی ص 224). چغندر و زردک و گزر. (ناظم الاطباء). اما گزر و زردک غیر چغندر است و هر دو با شلجم (شلغم) فرق دارند
لغت نامه دهخدا
قریه ای به مغرب فارس
لغت نامه دهخدا
(پُ)
واحد پول بریتانیا، واحد وزنی تقریباً معادل 453/6 گرم
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
از: و + اندر، و در. و اندر. (فرهنگ فارسی معین) واندر:
تدبیرصد رنگ افکنی بر روم و بر زنگ افکنی
وندر میان جنگ افکنی فی اصطناع لایری.
مولوی (دیوان کبیر ج 1 ص 4)
لغت نامه دهخدا
(وَ دَ)
عنکبوت سیاه (در تداول مردم قزوین) : مثل وندر، سخت سیه چرده و استخوانی
لغت نامه دهخدا
(نَ)
نام موضعی به مازندران. (سفرنامۀ رابینو بخش انگلیسی ص 114 و 131)
لغت نامه دهخدا
بمعنی غبار و گرد، و در تداول فارسیان گرد سپیدی که زنان بجای سپیدآب بکار برند
لغت نامه دهخدا
(سَ وَ دَ)
شوندر. چغندر. (دزی ج 1 ص 709)
لغت نامه دهخدا
(پِ دَ دَ)
پدراندر. ناپدری. شوهر مادر. شوی مادر. پدر سببی. خسر. پدراندر. شوهر ننه:
از پدر چون از پدندر دشمنی بیند همی
مادر از کینه بر او مانند مادندر شود.
لبیبی (از صحاح الفرس).
این کلمه را برخی پدندر و بعضی پدندر نیز آورده اند. (برهان)
لغت نامه دهخدا
(تَ وَ دَ)
دهی از دهستان تکاب است که در بخش ریوش شهرستان کاشمر واقع است و 476 تن سکنه دارد. (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 9)
لغت نامه دهخدا
(پَ هََ دَ)
قلعۀ بندر شیراز. فهندر. قلعه ای است در سمت شرقی شیراز، بمسافت کمتر از میلی و باغ دلگشا در پایۀ آن واقع شده است. و آن کوهیست طبیعی و ارتفاع چندانی ندارد. و یک طرف آن دامنه دار است و منتهی بصحرا میشود و اطراف دیگرش اتصال بکوه دیگر دارد ولی جوانب آن را از سنگ و گچ برج و بارو ساخته اند که از یورش دشمن مصون ماند، اکنون از آن سدها جز آثاری باقی نیست و بر سر آن کوه که وسط قلعه باشد چاهی است بسیار عمیق مربعاً حفر شده وچهارگز دور دهانۀ آن است و عمق آن قریب یکصد ذرع وآب ندارد... و نسوان فاحشۀ مقصرۀ واجب القتل را در آن برده می افکندند. این قلعه محققاً قبل از ظهور اسلام بنا شده است زیرا حجاریهای آن تقریباً نظیر حجاریهای مرودشت است. (شدالازار حاشیۀ ص 274 و 275 و 276، از آثار عجم فرصت شیرازی و کتاب ده هزار میل در ایران سرپرسی سایکس و منابع دیگر). اینکه برخی قهندز وپهندز نوشته اند مبنی بر اشتباه و تصحیف خوانی است
لغت نامه دهخدا
(دُ)
در اساطیر یونانی نام نخستین زنی که وولکن آفرید و می نرو ربه النوع عقل وی را جان بخشید و به همه لطائف و هنرها بیاراست و ژوپیتر درجی بدو هدیه کرد که همه بدیها در آن پنهان بود و آنگاه به سرزمین اپی مته نخستین مرد فرستاد و او پاندر را بزنی کرد. اپی مته آن درج شوم بگشود و بدیها و عیوب که در آن نهفته بوددر جهان بپراکند و در آن درج جز امید چیزی بنماند. پاندر نزد یونانیان بمنزلۀ حوّای اسرائیلیان است
لغت نامه دهخدا
(اَ وَ دَ)
دهی است از دهستان تکاب بخش ریوش شهرستان کاشمر دارای 520تن سکنه. رجوع به فرهنگ جغرافیایی ایران ج 6 شود، هوای میان اعلای کوه تا فرازگاه وادی. (از منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء)
لغت نامه دهخدا
(رِ دَ)
نام ’اندرا’ بنابر آنچه در بشن پران است. (ماللهند بیرونی ص 194)
لغت نامه دهخدا
(پُ / پِ سَ دَ)
مخفف پسراندر است که پسر زن باشد از شوی دیگر یا پسر شوهر باشد از زن دیگر. (برهان قاطع). پسر پدر باشد یعنی برادر پدری. (اوبهی). ناپسری. پسرشوهر. پسرشوی. پسرزن. ربیب:
جز بمادندر نماند این جهان کینه جوی
با پسندر کینه دارد همچو با دختندرا.
رودکی (از لغت نامۀ اسدی نسخۀ نخجوانی)
لغت نامه دهخدا
(پَ دَ)
نام قلعه ای است به بالای کوه در حوالی شیراز
لغت نامه دهخدا
تصویری از پدندر
تصویر پدندر
پدر سببی شوهر مادر پدر اندر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پودر
تصویر پودر
گرد وغبار، گرد سپیدی که زنان جای سپیدآب مصرف میکنند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پوند
تصویر پوند
سکه طلای انگلیسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از شوندر
تصویر شوندر
پارسی تازی گشته چغندر شگندر از گیاهان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پسندر
تصویر پسندر
پسر زن از شوی دیگر پسر پدر از زن دیگر ناپسری
فرهنگ لغت هوشیار
و در و اندر: تدبیر صد رنگ افگنیبر روم و بر زنگ افگنی وندر میان جنگ افگنی فی اصطناع لایری. (دیوان کبیر)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پودر
تصویر پودر
گرد، آرد
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پوند
تصویر پوند
((پُ))
پول رایج انگلستان، واحد وزن در انگلستان برابر با 453 گرم
فرهنگ فارسی معین
خاکه، گرد، نرم
فرهنگ واژه مترادف متضاد
نام قلعه ای قدیمی که در کتب تاریخی از آن یاد شده استدر منابع
فرهنگ گویش مازندرانی
نام دره ای که چراگاه گوسفندان است
فرهنگ گویش مازندرانی
دری که به پشت حیاط گشوده شود
فرهنگ گویش مازندرانی
بی حس شدن از تن، بر اثر نرسیدن خون
فرهنگ گویش مازندرانی
بی حس شدن بخشی از بدن گرفتگی عضله یا بر اثر خوردن مردگی
فرهنگ گویش مازندرانی