قطعۀ فلز از طلا یا نقره یا مس یا فلزات دیگر که از طرف دولت سکه زده شود، اسکناسی که توسط دولت یا بانک ناشر اسکناس چاپ و منتشر شود پل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، دهله، خدک، بل، قنطره، جسر برای مثال یکی پول دیگر بباید زدن / شدن را یکی راه بازآمدن (فردوسی - ۶/۲۹۲)، تمنای شه آنگه آید به دست / که بر روی دریا توان پول بست (نظامی۵ - ۸۳۲)
پول خرد: پول فلزی کم ارزش، سکه پول زرد: کنایه از سکۀ طلا پول طلا: کنایه از سکۀ طلا، پول زرد پول سفید: مقابل پول سیاه، کنایه از پولی که از نقره سکه زده باشند پول سیاه: کنایه از پول فلزی بسیار کم ارزش، پشیز، پول خردی که سابقاً از مس سکه می زدند، سکۀ مسی
قطعۀ فلز از طلا یا نقره یا مس یا فلزات دیگر که از طرف دولت سکه زده شود، اسکناسی که توسط دولت یا بانک ناشر اسکناس چاپ و منتشر شود پُل، سازه ای بر روی رودخانه یا دره یا خیابان و امثال آن برای عبور از روی آنها، دِهلِه، خَدَک، بَل، قَنطَرَه، جَسر برای مِثال یکی پول دیگر بباید زدن / شدن را یکی راه بازآمدن (فردوسی - ۶/۲۹۲)، تمنای شه آنگه آید به دست / که بر روی دریا توان پول بست (نظامی۵ - ۸۳۲)
پول خُرد: پول فلزی کم ارزش، سکه پول زرد: کنایه از سکۀ طلا پول طلا: کنایه از سکۀ طلا، پول زرد پول سفید: مقابلِ پول سیاه، کنایه از پولی که از نقره سکه زده باشند پول سیاه: کنایه از پول فلزی بسیار کم ارزش، پشیز، پول خردی که سابقاً از مس سکه می زدند، سکۀ مسی
پول خرد، در علم زیست شناسی هر یک از واحدهای شاخی، استخوانی یا غشایی نازکی که روی بدن برخی مهره داران مانند ماهی ها را می پوشاند، فلس، دایره های نازک فلزی به رنگ زرد یا سرخ یا سفید که برای زیبایی به لباس های زنانه و چیزهای دیگر می دوزند پل کوچک
پول خُرد، در علم زیست شناسی هر یک از واحدهای شاخی، استخوانی یا غشایی نازکی که روی بدن برخی مهره داران مانند ماهی ها را می پوشاند، فلس، دایره های نازک فلزی به رنگ زرد یا سرخ یا سفید که برای زیبایی به لباس های زنانه و چیزهای دیگر می دوزند پُل کوچک
تاجی از پر که بر سر بعضی پرندگان می روید، کاکل پرنده هدهد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانه سر، بدبدک، شانه به سر، بوبویه، بوبه، پوپو، پوپؤک، شانه سرک، پوپک، مرغ سلیمان، پوپش، بوبو، کوکله، بوبک
تاجی از پر که بر سر بعضی پرندگان می روید، کاکُل پرنده هُدهُد، پرنده ای خاکی رنگ، کوچک تر از کبوتر با خال های زرد، سیاه و سفید که روی سرش دسته ای پَر به شکل تاج یا شانه دارد، در خوش خبری به او مثل می زنند، شانِه سَر، بَدبَدَک، شانِه بِه سَر، بوبویِه، بوبِه، پوپو، پوپُؤَک، شانِه سَرَک، پوپَک، مُرغِ سُلِیمان، پوپَش، بوبو، کوکَلِه، بوبَک
خربزه و هندوانه که درون آن فاسد و تباه شده باشد و میوه های دیگر را نیز که درونشان نرم و گنده شده باشد پوله گویند. تلیده (در تداول مردم قزوین). لق. لهیده. له. چریده
خربزه و هندوانه که درون آن فاسد و تباه شده باشد و میوه های دیگر را نیز که درونشان نرم و گنده شده باشد پوله گویند. تلیده (در تداول مردم قزوین). لق. لهیده. له. چریده
ژولپ از کلمه عربی جلاب (معرب از گلاب) گرفته شده که مخلوطی از عسل و آب بوده است. امروز این نام را به پوسیونهائی مرکب از شربت و آب مقطر و یا به پوسیون های صاف و شفافی که دارای صمغ باشداطلاق میکنند. تمامی ژولپ ها از محصولات ماژیسترال هستند. معروفترین ژولپ ها که بعنوان حامل در پوسیونها بکار میروند عبارتند از: 1- ژولپ ساده: شربت ساده 30 گرم. آب بهارنارنج 20 گرم. آب مقطر 100 گرم. 2- ژولپ صمغ: گرد صمغ عربی 10 گرم. شربت ساده 30 گرم. آب بهارنارنج 10 گرم. آب مقطر 100 گرم. (درمانشناسی ج 1)
ژولپ از کلمه عربی جُلاب (معرب از گلاب) گرفته شده که مخلوطی از عسل و آب بوده است. امروز این نام را به پوسیونهائی مرکب از شربت و آب مقطر و یا به پوسیون های صاف و شفافی که دارای صمغ باشداطلاق میکنند. تمامی ژولپ ها از محصولات ماژیسترال هستند. معروفترین ژولپ ها که بعنوان حامل در پوسیونها بکار میروند عبارتند از: 1- ژولپ ساده: شربت ساده 30 گرم. آب بهارنارنج 20 گرم. آب مقطر 100 گرم. 2- ژولپ صمغ: گرد صمغ عربی 10 گرم. شربت ساده 30 گرم. آب بهارنارنج 10 گرم. آب مقطر 100 گرم. (درمانشناسی ج 1)
اسکله و شهر مستحکم در خطۀ ایستریا از اطریش، واقع در 110 هزارگزی جنوبی تریست، در ساحل دریای آدریاتیک. دارای 25175 تن سکنه و لنگرگاه نظامی زیبا و صید ماهی و استحکامات و مرکز نیروی دریائی اطریش. دارالصنایعبحری دارد و از شهرهای قدیمی است. در اطراف و حوالی آن برخی از آثار قدیمه مربوط بزمان رومیان مشاهده میشود. ریگی که در شیشه ها و آئینه های وندیک بکار میرود در حوالی این شهر یافت شود. (قاموس الاعلام ترکی)
اسکله و شهر مستحکم در خطۀ ایستریا از اطریش، واقع در 110 هزارگزی جنوبی تریست، در ساحل دریای آدریاتیک. دارای 25175 تن سکنه و لنگرگاه نظامی زیبا و صید ماهی و استحکامات و مرکز نیروی دریائی اطریش. دارالصنایعبحری دارد و از شهرهای قدیمی است. در اطراف و حوالی آن برخی از آثار قدیمه مربوط بزمان رومیان مشاهده میشود. ریگی که در شیشه ها و آئینه های وندیک بکار میرود در حوالی این شهر یافت شود. (قاموس الاعلام ترکی)
پولس السلیح. (ابن الندیم). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: در لغت بمعنی کوچک میباشد و او را در زبان عبرانی شاول میگفتند و او حواری ممتاز قبایل بود. بعضی بر آنند که سبب تسمیه و تبدیل شاول به پولس که اسم رومانی است مطابق رسم یهودیانی بود که در دول خارجه میبودند و یا اینکه بواسطۀ احترام سرجیوس پولس که دوست او و یکی از جدیدالایمانان سلف بود این اسم را بر خود قبول نمود، امکان دارد که در طفولیت هم بهمین دو اسم خطاب شده معروف به وده است. و او در شهر طرسوس قلیقیه متولد گشته است و امتیاز رعیتی روم را ارثاً از پدر یافته. والدینش از سبط بن یامین بودند که او را بر حسب رسوم و قواعد یهود تربیت نمودند. تحصیلات خود را در اورشلیم فراگرفته صنعت خیمه دوزی را نیز یاد گرفت. در راه دمشق اعجازاً هدایت یافته تابع مسیح شده مسیح برای او عمده مقصد گردید دل و جان و اندیشه و قوت و قدرت خود را تماماً به مسیح سپرده من بعد چه در حیات و چه در ممات غلام عیسی مسیح شد. (قاموس کتاب مقدس). شهادت وی بسال 67 میلادی در روم صورت گرفت. ذکران وی 29 ژوئن است
پولس السلیح. (ابن الندیم). صاحب قاموس کتاب مقدس آرد: در لغت بمعنی کوچک میباشد و او را در زبان عبرانی شاول میگفتند و او حواری ممتاز قبایل بود. بعضی بر آنند که سبب تسمیه و تبدیل شاول به پولس که اسم رومانی است مطابق رسم یهودیانی بود که در دول خارجه میبودند و یا اینکه بواسطۀ احترام سرجیوس پولس که دوست او و یکی از جدیدالایمانان سلف بود این اسم را بر خود قبول نمود، امکان دارد که در طفولیت هم بهمین دو اسم خطاب شده معروف به وده است. و او در شهر طرسوس قلیقیه متولد گشته است و امتیاز رعیتی روم را ارثاً از پدر یافته. والدینش از سبط بن یامین بودند که او را بر حسب رسوم و قواعد یهود تربیت نمودند. تحصیلات خود را در اورشلیم فراگرفته صنعت خیمه دوزی را نیز یاد گرفت. در راه دمشق اعجازاً هدایت یافته تابع مسیح شده مسیح برای او عمده مقصد گردید دل و جان و اندیشه و قوت و قدرت خود را تماماً به مسیح سپرده من بعد چه در حیات و چه در ممات غلام عیسی مسیح شد. (قاموس کتاب مقدس). شهادت وی بسال 67 میلادی در روم صورت گرفت. ذکران وی 29 ژوئن است
مصغر پول. پول خرد. پول کوچک، مصغر پول، پل. پل کوچک: سرپولک نام محله ای از طهران، صفیحه. صفحۀ کوچک مدور، جای کلید قفلهای مغزی و پشتی، فلوس ماهی. (آنندراج) ، دندۀ سیر، پشیزه. پشیزۀ فلزین. زرک. نقده. فلس. فلوس. پشیزه از برنج و مس و جز آن. حرشف، پشیزۀ زرین یا سیمین یا از جنسی دیگر که بر جامه دوختندی یا بر روی عروس چسبانیدندی. چیزی از فلز برنج برنگ زر به اندازۀ عدس و سوراخی در میان که از آن جامه ها را زینت می داده اند به دوختن آن در جامه بصور و اشکال گوناگون
مصغر پول. پول خرد. پول کوچک، مصغر پول، پل. پل کوچک: سرپولک نام محله ای از طهران، صفیحه. صفحۀ کوچک مدور، جای کلید قفلهای مغزی و پشتی، فلوس ماهی. (آنندراج) ، دندۀ سیر، پشیزه. پشیزۀ فلزین. زرک. نقده. فلس. فلوس. پشیزه از برنج و مس و جز آن. حرشف، پشیزۀ زرین یا سیمین یا از جنسی دیگر که بر جامه دوختندی یا بر روی عروس چسبانیدندی. چیزی از فلز برنج برنگ زر به اندازۀ عدس و سوراخی در میان که از آن جامه ها را زینت می داده اند به دوختن آن در جامه بصور و اشکال گوناگون
فوفل. بار درختی است و آن را به هندی سپاری گویند. و گویند این درخت در غیر هندوستان یافت نشود. رعبه. (منتهی الارب). و آن چیزی است شبیه به جوز بوا و در هندوستان با برگ پان خورند. (آنندراج). و مقوی دل و اعضاست: در او درختان چون گوز هندی و پوپل که هر درخت بسالی دهد مکرّر بر. فرخی
فوفل. بار درختی است و آن را به هندی سپاری گویند. و گویند این درخت در غیر هندوستان یافت نشود. رعبه. (منتهی الارب). و آن چیزی است شبیه به جوز بوا و در هندوستان با برگ پان خورند. (آنندراج). و مقوی دل و اعضاست: در او درختان چون گوز هندی و پوپل که هر درخت بسالی دهد مکرّر بر. فرخی
زن اولیس و مادر تلماک. وی در مدت غیبت شوی خود اولیس خواستاران بسیار را به بهانۀ نسیجی که در دست داشت و به اتمام آن مایل بود دفع میداد و میگفت چون این کار بپایان رسد یکی از این خواستگاران را خواهد گزید لیکن هر شب بافتۀ روز خود میشکافت. پنلپ در ادبیات مغرب برای وفای زن نسبت بشوی چون مثلی اعلی است و کار او نیز برای امری پایان نیافتنی (مانند پالان خر دجال) مثل دیگر است
زن اولیس و مادر تلماک. وی در مدت غیبت شوی خود اولیس خواستاران بسیار را به بهانۀ نسیجی که در دست داشت و به اتمام آن مایل بود دفع میداد و میگفت چون این کار بپایان رسد یکی از این خواستگاران را خواهد گزید لیکن هر شب بافتۀ روز خود میشکافت. پنلپ در ادبیات مغرب برای وفای زن نسبت بشوی چون مثلی اعلی است و کار او نیز برای امری پایان نیافتنی (مانند پالان خر دجال) مثل دیگر است
قصبه ای از دهستان زانو سرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 36 هزارگزی جنوب نوشهر و 12 هزارگزی باختری کجور، کوهستانی سردسیر، دارای 2250 تن سکنه، کردی و گیلکی و فارسی زبان و کردها از ایل خواجوند هستند، آب آن از چشمه و رود خانه مونج، محصول آنجا غلات و ارزن و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، عده ای در زمستان بقشلاق حدود شوسۀ چالوس برای تهیه چوب و زغال میروند، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
قصبه ای از دهستان زانو سرستاق بخش مرکزی شهرستان نوشهر، واقع در 36 هزارگزی جنوب نوشهر و 12 هزارگزی باختری کجور، کوهستانی سردسیر، دارای 2250 تن سکنه، کردی و گیلکی و فارسی زبان و کردها از ایل خواجوند هستند، آب آن از چشمه و رود خانه مونج، محصول آنجا غلات و ارزن و لبنیات، شغل اهالی زراعت و گله داری است، عده ای در زمستان بقشلاق حدود شوسۀ چالوس برای تهیه چوب و زغال میروند، راه آن مالرو است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
از پهلوی پوهل. پل. قنطره. جسر. و به این معنی درزبانهای ایرانی بسیار کهنسال است. طاق و سقف گونه ای که بر رودی یا نهر و مادی بر عرض آن بندند گذشتن مردم و چارپایان را. کرپی (در تداول مردم قزوین و ظاهراً ترکی باشد) : و پولی ساختند و خلایق و چهارپایان بدان میگذشتند. (ترجمه بلعمی تاریخ طبری). خردمند گوید که هست این جهان یکی پول بر راه و ما همرهان. ابوشکور بلخی. یکی پول دیگر بباید زدن شدن را یکی یک بباز آمدن. فردوسی. ترا هست محشر رسول حجاز دهنده بپول چنیور جواز. عنصری. و آن پول سدیور ز همه باز عجبتر کز هیکل او کوه شود ساحت بیدا. عنصری. بگذرد زود بیکساعت ازپول صراط بجهد باز بیک جستن از کوه خراز. منوچهری. بروزت شیر همراه و بشب غول نه آبت را گذر نه رود را پول. (ویس و رامین چ کلکته ص 121). بدانی که انگیزش است و شمار همیدون بپول خنیور گذار. اسدی. بپول خنیور که چون تیغ تیز گذار است و هم نامه و رستخیز. اسدی. چو پولی است زی آن جهان این جهان بر او عبره ما را و ما کاروان. اسدی. چو پولی است این مرگ کانجام کار برین پول دارند یکسر گذار. اسدی. و در زیر پول تکان بگذرد (رود طاب) و ریشهر را آب دهد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 150). و پولی بر آن رود است یک نیمه شهر که ازین جانب رود است بر کوه نهاده ست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 139). و از آثار او [شاپور در عمارت جهان آن است که این شهرها و بندها و پولها که یاد کرده آید او بنا کرده است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 72). و رودی عظیم که آن را نهر طاب گویند و منبع آن از حدود سمیرم است آنجا میگذرد زیر پول تکان. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 148). و عمارت راههاء مسلمانان و پولها و مانند این خیرات بسیار کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 95). تا برسیدند بپولی از سنگ و قلعی ساخته. (مجمل التواریخ والقصص). پول نهروان... بعراق، ابن وهرز بن به آفرید کرده است. (فارسنامه ص 96). آمدباران غم پول سلامت ببرد بر سر یک مشت خاک تا کی باران او. خاقانی. راند بسی رود خون از پی حقمان و خصم زیر پل سکه شد پول بسر درشکست. خاقانی. و مساجد و رباطها و پولها و آبگیرهای راه حجاز. (راحه الصدور راوندی). تمنای شه آنگه آید بدست که در روی دریاتوان پول بست. نظامی. برین سرسری پول ناپایدار چگونه توان کرد پای استوار. نظامی. به آمل آمد جمله پولها و گذرها خراب فرمود. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار). چون به پول سرخ مراغه رسیدند. (تاریخ غازان خان ص 149). ازسر جیحون نتوان بازجست عبره توان کرد ولیکن بپول. نزاری. - پول صراط. پل صراط. پل چینوت،پلی باریکتر از موی و برنده تراز شمشیر که فاصله میان دوزخ و بهشت است و سعید و شقی را از آن بباید گذشتن و آن را پول محشر نیز گویند: از عدل دید خواهی هم راستی و هم خم در ساق عرش ایزد در طاق پول محشر. خاقانی. صبر چون پول صراط آن سو بهشت هست با هر خوب یک لالای زشت. مولوی. - امثال: اگر خود پولی از سنگ کبود است چو بی آبست پل ز آنسوی رود است. نظامی. پول آن سر رود بسته بودن، از سلامت و نجات دور بودن و دسترسی نداشتن: میان موج بلا غرقه ای، خلاص مجوی که هست پول سلامت از آن کران بسته. رفیع الدین لنبانی. پول بر دریا بستن، امری محال و ممتنع خواستن: تمنای شه آنگه آید بدست که بر روی دریا توان پول بست. نظامی. رجوع به صراط و رجوع به چینوت شود
از پهلوی پوهل. پُل. قنطره. جسر. و به این معنی درزبانهای ایرانی بسیار کهنسال است. طاق و سقف گونه ای که بر رودی یا نهر و مادی بر عرض آن بندند گذشتن مردم و چارپایان را. کرپی (در تداول مردم قزوین و ظاهراً ترکی باشد) : و پولی ساختند و خلایق و چهارپایان بدان میگذشتند. (ترجمه بلعمی تاریخ طبری). خردمند گوید که هست این جهان یکی پول بر راه و ما همرهان. ابوشکور بلخی. یکی پول دیگر بباید زدن شدن را یکی یک بباز آمدن. فردوسی. ترا هست محشر رسول حجاز دهنده بپول چنیور جواز. عنصری. و آن پول سدیور ز همه باز عجبتر کز هیکل او کوه شود ساحت بیدا. عنصری. بگذرد زود بیکساعت ازپول صراط بجهد باز بیک جستن از کوه خراز. منوچهری. بروزت شیر همراه و بشب غول نه آبت را گذر نه رود را پول. (ویس و رامین چ کلکته ص 121). بدانی که انگیزش است و شمار همیدون بپول خنیور گذار. اسدی. بپول خنیور که چون تیغ تیز گذار است و هم نامه و رستخیز. اسدی. چو پولی است زی آن جهان این جهان بر او عبره ما را و ما کاروان. اسدی. چو پولی است این مرگ کانجام کار برین پول دارند یکسر گذار. اسدی. و در زیر پول تکان بگذرد (رود طاب) و ریشهر را آب دهد. (فارسنامۀ ابن البلخی چ اروپا ص 150). و پولی بر آن رود است یک نیمه شهر که ازین جانب رود است بر کوه نهاده ست. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 139). و از آثار او [شاپور در عمارت جهان آن است که این شهرها و بندها و پولها که یاد کرده آید او بنا کرده است. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 72). و رودی عظیم که آن را نهر طاب گویند و منبع آن از حدود سمیرم است آنجا میگذرد زیر پول تکان. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 148). و عمارت راههاء مسلمانان و پولها و مانند این خیرات بسیار کرد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 95). تا برسیدند بپولی از سنگ و قلعی ساخته. (مجمل التواریخ والقصص). پول نهروان... بعراق، ابن وهرز بن به آفرید کرده است. (فارسنامه ص 96). آمدباران غم پول سلامت ببرد بر سر یک مشت خاک تا کی باران او. خاقانی. راند بسی رود خون از پی حقمان و خصم زیر پل سکه شد پول بسر درشکست. خاقانی. و مساجد و رباطها و پولها و آبگیرهای راه حجاز. (راحه الصدور راوندی). تمنای شه آنگه آید بدست که در روی دریاتوان پول بست. نظامی. برین سرسری پول ناپایدار چگونه توان کرد پای استوار. نظامی. به آمل آمد جمله پولها و گذرها خراب فرمود. (تاریخ طبرستان ابن اسفندیار). چون به پول سرخ مراغه رسیدند. (تاریخ غازان خان ص 149). ازسر جیحون نتوان بازجست عبره توان کرد ولیکن بپول. نزاری. - پول صراط. پل صراط. پل چینوت،پلی باریکتر از موی و برنده تراز شمشیر که فاصله میان دوزخ و بهشت است و سعید و شقی را از آن بباید گذشتن و آن را پول محشر نیز گویند: از عدل دید خواهی هم راستی و هم خم در ساق عرش ایزد در طاق پول محشر. خاقانی. صبر چون پول صراط آن سو بهشت هست با هر خوب یک لالای زشت. مولوی. - امثال: اگر خود پولی از سنگ کبود است چو بی آبست پل ز آنسوی رود است. نظامی. پول آن سر رود بسته بودن، از سلامت و نجات دور بودن و دسترسی نداشتن: میان موج بلا غرقه ای، خلاص مجوی که هست پول سلامت از آن کران بسته. رفیع الدین لنبانی. پول بر دریا بستن، امری محال و ممتنع خواستن: تمنای شه آنگه آید بدست که بر روی دریا توان پول بست. نظامی. رجوع به صراط و رجوع به چینوت شود
یکی از مشاهیر شعرای انگلیس. مولد وی لندن بسال 1688 و وفات 1744م. او در سن دوازده سالگی بشعر گفتن آغاز و شهرت عظیمی بدست کرد و از آثار قلمی خود کسب ثروت و سرمایۀ بزرگ گرد آورد و منظومه های غرّای بسیار سرود، هزلیاتی چند نیز دارد. وی ایلیاد هومر را نظماً به انگلیسی ترجمه کرده است
یکی از مشاهیر شعرای انگلیس. مولد وی لندن بسال 1688 و وفات 1744م. او در سن دوازده سالگی بشعر گفتن آغاز و شهرت عظیمی بدست کرد و از آثار قلمی خود کسب ثروت و سرمایۀ بزرگ گرد آورد و منظومه های غرّای بسیار سرود، هزلیاتی چند نیز دارد. وی ایلیاد هومر را نظماً به انگلیسی ترجمه کرده است
ایجاد نسج مخاطی اضافی در درون حفره های طبیعی بدن بکشل غده یا تومورهای کروی یا بیضوی شکل باندازه های مختلف از یک وزن تا یک سیب. گاهی ممکنست که این پولیپها مشی بد خیمی گیرند و ایجاد غده های سرطانی کنند. یا پولیپ بینی. غده و پولیپی که در داخل حفره بینی از رشد غیر طبیعی مخاط داخلی آن بوجود آید بواسیر لحمی بینی. یا پولیپ رحم. پولیپی که در داخل رحم از رشد غیر طبیعی مخاط آن بوجود می آیدبچه خور بواسیر لحمی رحم. یا پولیپ گوش. پولیپی که در داخل گوش میانی یا داخلی و یا مجرای گوش خارجی تولید شود بواسیر لحمی اذن
ایجاد نسج مخاطی اضافی در درون حفره های طبیعی بدن بکشل غده یا تومورهای کروی یا بیضوی شکل باندازه های مختلف از یک وزن تا یک سیب. گاهی ممکنست که این پولیپها مشی بد خیمی گیرند و ایجاد غده های سرطانی کنند. یا پولیپ بینی. غده و پولیپی که در داخل حفره بینی از رشد غیر طبیعی مخاط داخلی آن بوجود آید بواسیر لحمی بینی. یا پولیپ رحم. پولیپی که در داخل رحم از رشد غیر طبیعی مخاط آن بوجود می آیدبچه خور بواسیر لحمی رحم. یا پولیپ گوش. پولیپی که در داخل گوش میانی یا داخلی و یا مجرای گوش خارجی تولید شود بواسیر لحمی اذن
پلیپ، تومور پایه داری از بافت های تازه نمو کرده است که خصوصاً در غشاهای مخاطی مانند بینی، مثانه، معده، روده بزرگ یا رحم پدید می آید. اغلب خوش خیم است اما ممکن است بدخیم شود
پلیپ، تومور پایه داری از بافت های تازه نمو کرده است که خصوصاً در غشاهای مخاطی مانند بینی، مثانه، معده، روده بزرگ یا رحم پدید می آید. اغلب خوش خیم است اما ممکن است بدخیم شود
آن چه که معیار ارزش مادی است و به عنوان وسیله مبادله مورد استفاده قرار می گیرد پول چایی: پولی که به عنوان انعام داده می شود پول کسی از پارو بالا رفتن: ثروت بی حساب داشتن
آن چه که معیار ارزش مادی است و به عنوان وسیله مبادله مورد استفاده قرار می گیرد پول چایی: پولی که به عنوان انعام داده می شود پول کسی از پارو بالا رفتن: ثروت بی حساب داشتن