جدول جو
جدول جو

معنی پولادکوه - جستجوی لغت در جدول جو

پولادکوه
ده کوچکی است از دهستان کوهستان بخش چالوس شهرستان نوشهر، واقع در 25 هزارگزی جنوب باختری مرزان آباد و 6 هزارگزی شوسۀ چالوس به تهران، دارای 17تن سکنه، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پولاده
تصویر پولاده
از جنس پولاد، برای مثال پولادۀ تیغ مغزپالای / سرهای سران فکنده در پای (نظامی۳ - ۳۲۰)
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پولادپوش
تصویر پولادپوش
جنگاور که زره یا جوشن پولادین بر تن دارد، برای مثال خبر شد به خاقان که صحرا و کوه / شد از نعل پولادپوشان ستوه (نظامی۵ - ۹۲۹)
فرهنگ فارسی عمید
(کَ)
دهی از دهستان نائیج بخش نور شهرستان آمل، واقع در 10 هزارگزی باختر آمل. دشت، معتدل مرطوب مالاریائی، دارای 3000 تن سکنه، آب آن از چشمه. محصول آنجا برنج و لبنیات. شغل اهالی زراعت و مکاری. صنایع دستی زنان شال و جوراب بافی. راه آنجا مالرو است. تابستان اهالی اکثر به ییلاق گزناسرا میروند. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3)
لغت نامه دهخدا
(اَ ءَ)
که پولاد پوشد، که زره و جوشن یا برگستوان آهنین دارد:
تو گفتی که دریا بجوش آمده ست
برو موج پولادپوش آمده ست،
فردوسی،
ز پولادپوشان لشکرشکن
تن کوه لرزنده بر خویشتن،
فردوسی،
آهنین رمحش چو آید بر دل پولادپوش
نه منی تیغش چو آید بر سر خنجرگذار ...
منوچهری،
هزار دگر پیل پولادپوش
ابا چل هزار از یل رزم کوش،
اسدی،
نشستند بر تازی تیزجوش
همه خاره خفتان و پولادپوش،
نظامی،
خبر شد بخاقان که صحرا و کوه
شد از نعل پولادپوشان ستوه،
نظامی،
شبیخون دارا درآمد ز راه
ز پولادپوشان زمین شد سیاه،
نظامی،
همه پولادپوش و آهن خای
کین کش و دیوبند و قلعه گشای،
نظامی،
بپیش اندرون پیل پولادپوش
پس او دلیران تندرخروش،
نظامی،
ز پولادپوشان الماس تیغ
بخورشید روشن درآورد میغ،
نظامی،
چگونه بود پیل پولادپوش
ز شیر ژیان چون برآید خروش،
نظامی
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان دیجوجین که در شهرستان اردبیل واقع است و 884 تن سکنه دارد، (از فرهنگ جغرافیایی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
دهی از دهستان باراندوز چای بخش حومه شهرستان ارومیه، واقع در 22 هزارگزی جنوب خاوری ارومیّه، در مسیر شوسۀ ارومیّه بمهاباد، جلگه، معتدل، مالاریائی، دارای 70 تن سکنه، آب آن از رود درین قلعه، محصول آنجا غلات و حبوبات و انگور و توتون و چغندر، شغل اهالی زراعت، صنایع دستی جوراب بافی و راه شوسه است، (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 4)
لغت نامه دهخدا
(سَ)
نام یکی از بخشهای شهرستان شاهی است. حدود آن بشرح زیر است: از طرف شمال به بخش مرکزی شاهی، از طرف جنوب به بخش فیروزکوه ازشهرستان دماوند، از خاور به بخش دودانگه از شهرستان ساری و از باختر به بخش بندپی از شهرستان بابل. موقعیت بخش طبیعی و کوهستانی و از قسمت جنوبی آن بخطالرأس سلسله جبال البرز منتهی میشود. ارتفاع قلل آن 3500 متر است. سرچشمۀ دو رود خانه مهم تالار و بابل که قسمت اعظم قرای شهرستان های بابل، ساری و شاهی را مشروب می نماید. از ارتفاعات جنوبی این بخش و قرای مهم آن در طول دره های متعدد آن واقع گردیده است. محصول آن برنج و انواع محصولات مناطق معتدل و مرطوبی است. قسمت مرکزی مراتع زمستانی گاوداران و منبع تهیۀ چوب وزغال بوده است. راه آهن از وسط درۀ رود خانه تالار و تقریباً از وسط این بخش میگذرد. شش ایستگاه در این بخش واقع است: 1- شیرگاه 2- زیرآب. 3- پل سفید. 4- سرخ آباد. 5- ورسک. 6- دوگل. ایستگاه هفتم در گدوک فیروزکوه واقع است. بخش سوادکوه از 5 دهستان و 143 آبادی تشکیل شده است و جمعیت آن در حدود 53هزار تن بشرح زیر است: دهستان ولوپی 31 آبادی و دارای 11هزار تن جمعیت، دهستان راستوپی 55 آبادی و دارای 23هزار تن جمعیت، دهستان لفور قشلاقی 21 آبادی و دارای 8هزار تن جمعیت، دهستان کسطیان قشلاقی 16 آبادی و دارای 3هزار تن جمعیت و دهستان شیرگاه قشلاقی 20 آبادی و دارای 8هزار تن سکنه است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 3). رجوع به التدوین و جغرافیای سیاسی کیهان شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
جنس فولاد. جوهر پولاد:
پولادۀ تیغ مغزپالای
سرهای سران فکنده در پای.
نظامی
لغت نامه دهخدا
تصویری از پولادپوش
تصویر پولادپوش
مرد جنگی، آن که زره بر تن کند
فرهنگ فارسی معین
نام کوهستانی در غرب مازندران از کوهستان کلاردشت، روستایی در ارتفاع،، ۰ متری و در حاشیه ی دره ی چالوس
فرهنگ گویش مازندرانی
سوادکوه مشتمل بر دو بلوک و حدود یک صد پارچه آبادی استاز جنوب
فرهنگ گویش مازندرانی