- پوستین
- جامه ای که از پوست حیوانات کنند. همی پوستین بود پوشیدنش ز کشک وز ارزن بدی خوردنش. (فردوسی)، جامه فراخ چون عبایی که از پوست آش کرده گوسفند و بز و جز آنها کنند بی آنکه پشم آنرا سترده باشند، پوست، غیبت ندمت. یا مثل پوستین تابستان. چیزی که بجای خود نباشد، بی ارزش بیهوده. یا از برهنه پوستین کندن، کار بیهوده کردن، یا به پوستین کسی افتادن (رفتن)، بد او گفتن، یا پوستین باژ گونه کردن، سختن تصمیم گرفتن عظیم مصمم شدن پوستنی با شکوفه کردن، باطن را ظاهر کردن، یا پوستین باشگونه کردن، سخت مصمم شدن پوستین باژ گونه کردن، تغییر روش و رفتار و معامله دادن، یا پوستین بر سر کسی زدن، او را اذیت و شکنجه و عذاب دادن، یا پوستین بگازر دادن، بد گویی کردن عیبجویی کردن، کار بغیر اهل وا گذاشتن، یا پوستین بلای اندر مالیدن، مانند متظلمان جامه گل آلود کرده شکایت بردن، یا در پوستین خود بودن (افکندن)، قیاس بنفس کردن از خود حکایت کردن
معنی پوستین - جستجوی لغت در جدول جو
- پوستین
- ساخته شده از پوست، جامۀ پوستی، لباس زمستانی گشاد و بلند که از پوست حیوانات پشم دار به خصوص گوسفند می دوزند، کول
پوستین باژگونه کردن: کنایه از قصد و آهنگ کاری کردن، سخت تصمیم گرفتن، باطن را ظاهر ساختن، تغییر روش دادن،برای مثال پوستین را باژگونه گر کند / کوه را از بیخ و از بن برکند (مولوی۱ - ۱۷۱)
پوستین به گازر دادن: کنایه از رنگ عوض کردن، دورویی و تزویر کردن، عیب جویی کردن، بدگویی کردن، کاری را به غیر اهل آن سپردن
پوستین کسی را دریدن: دریدن پوست یا پوستین کسی، کنایه از راز کسی را فاش کردن
به پوستین کسی افتادن: به در پوستین کسی افتادن کنایه از عیب جویی کردن، غیبت کردن
به پوستین کسی رفتن: به در پوستین کسی رفتن کنایه از عیب جویی کردن، غیبت کردن
- پوستین
- ساخته شده از پوست، نوعی لباس زمستانی که از پوست حیوانات پشم دار درست می کنند
در پوستین کسی افتادن: کنایه از عیبجویی کردن، بدگویی کردن
پوستین دریدن: کنایه از افشا کردن راز، عیب جویی کردن
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
منسوب به پوست. جلدی قشری. یا کلاه پوستی. کلاهی که از پوست بره و بیشتر برنگ سیاه سازند. یا کاغذ پوستی. کاغذی که از پوست نازک (مانند پوست آهو) سازند قسمی کاغذ شفاف و محکم و شکننده، پوست فروش، آنکه پوست کوکنار خورد (در هند و ایران معمول بوده)، تریاکیافیونی، تنیلکاهل و سست
کفش که با دیواره های بلند که تا بالای غوزک پا را پوشیده دارد، نیم چکمه
کفش ساقه بلند که ساقۀ آن تا مچ پا می رسد
منسوب به پوست، جلدی، قشری، تنبل، کاهل
کفش محکم و ساق بلند
پوستین کسی را. او را رسوا کردن مفتضح کردن ویرا بد گویی او کردن
شغل و عمل پوستین فروش، دکان پوستین فروش
آنکه پوستین فروشدفراءواتگر
عمل و شغل پوستین دوز واتگری، محل دوختن پوستیندکان پوستین دوز
آنکه پوستین دوزدفراء واتگر
دریدن پوست کسی، پرده از راز نهانی برداشتن افشا کردن راز، در غیبت یا حضور بد کسی گفتن عیبجویی کردن
عمل و شغل پوستین پیرای
بید پت دیو جامه کرم فرش
پوست کنده مسلوخ من رو به پوستین بگازر زین گرسنه شرزه شیر چنگ است. (انوری)، عیب جوینده بدگوی
چرخ ریسک، چله ریسک، مرغی که بیش از مرغان دیگر در نزدیکی نوروز آواز خواند و خواندن طویل دارد، حکایت صوت پرنده مذکور
شغل و عمل پوستین دوز
کسی که پیشه اش دوختن پوستین است، واتگر
دریدن پوست یا پوستین کسی، کنایه از راز کسی را فاش کردن
کنایه از رنگ عوض کردن، دورویی و تزویر کردن، عیب جویی کردن، بدگویی کردن، کاری را به غیر اهل آن سپردن
کنایه از قصد و آهنگ کاری کردن، سخت تصمیم گرفتن، باطن را ظاهر ساختن، تغییر روش دادن، برای مثال پوستین را باژگونه گر کند / کوه را از بیخ و از بن برکند (مولوی۱ - ۱۷۱)
کنایه از افشا کردن راز، عیب جویی کردن
پوستین دوز، واتگر
حقیقی، واقعی، امین، صادقانه
رفیقان، رفقا
اولیه، اولین
ملحق شدن، اتصال
جانی که گلهای خوشبو در آن بسیار باشد، باغ باصفا
جمع دوله، دو کشور تثنیه دولت دو دولت: دولتین ایران و پاکستان
مستقیم، راست، مقابل کج و خم
جمع خاتون، تازی از ترکی بانوان، زنان پرده نشین، زنان بزرگ، بانوان امرا
خیال واهی و پوچ، اعتبار، نفوذ