- پوره
- فرانسوی خور کوب خوراکیکه از کوفتن و پختن کدو یا مرجمک یا سیب زمینی فراهم می آید خوراکی است که با سیب زمینی آرد شده و کدوی نرم گشته یا لوبیا و عدس و اسفناج و دیگر حبوبات و سبزیها حل و کوبیده شده تهیه میگردد. یا پوره کدو. یک قطعه بزرگ کدو تنبل یا کدو مربایی را خرد کرده در استکان آب نمک دار یا قند دار مدت نیم ساعت بپزند. سپس آبش را گرفته از الک خارج کرده دو تخم مرغ زده شده و قدری کره و شیر بدان اضافه کنند و چند دقیقه روی آتش نگاهدارندظنگاه در آب سرد خنک کنند. یا پوره لوبیا و عدس. لوبیا یا عدس یا حبوبات دیگر را در آب می پزند تا نرم شود. آنگاه با کوشت کوب آنرا له کرده یا از الک خارج نموده با کمی آب گوشت مخلوط کنند. سپس ادویه زده روی آن کره گذارند و قدری پیاز یا خرده نان سرخ کرده و جعفری خرد کرده اطراف آن میریزند و سر سفره می برند
معنی پوره - جستجوی لغت در جدول جو
- پوره
- پور، پسر، فرزند نرینه،
برای مثال خرد پورۀ آدم چه خبر دارد از این دم / که من از جملۀ عالم به دوصد پرده نهانم ، در علم زیست شناسی بچۀ ملخ، تخم ملخ(مولوی۲ - ۵۸۷)
نوعی خوراک که با آرد نخود، باقلا یا سیب زمینی رنده کرده یا لوبیا و عدس له کرده درست می شود
- پوره ((رِ))
- خوراکی است فراهم شده از حبوبات کوبیده شده و سبزیجات له شده با افزودن شیر به آن، پوره سیب زمینی، پوره اسفناج و مانند آن
- پوره ((پُ رِ))
- فضول افیون پس از سوختن آن برای کشیدن و آن غیر از شیره و سوخته تریاک است
- پوره ((رَ یا رِ))
- پسر، پور، بچه ملخ، تخم ملخ
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
آکله
گذرگاه آب معبر آب آبراهه ابره ظهاره
چرخه
محافظت
فولدر
قسمت
ملح آبدار برات سدیم که فرمول شیمیایی آن میباشد. وزن مخصوصش 7، 1 و سختیش بین 2 تا 5، 2 است. بوره طبیعی مزه گس دارد تنگار ملح الصناعه. براکس، شکر سفید
رقعه، وصله، هر چیز بریده و شکافته، رشوه
یک دور گردیدن
دوری، مسیتاریدن یک بار
گاو ماده
همرنگ و هم وزن
هر چه که چیزیرا بخورد و نابود کند، مانند بیماری جذام نور، پرتو، فروغ
نادانستگی نااستادی شغال شکال
جانوری که در پروار بسته فربه کرده باشند پرواری: (چو مرغ پروره مغرور خصمت آگه نیست از آنکه رمح غلامان تست با بزنش) (شهاب الدین موید سمرقندی)
پروین ثریا
ساق درخت تنه درخت
خالی، پوچ، میان تهی
پاس محافظت نگهبانی
رفتاری متوسط نه آهسته و نه تند
گیاهی خوشبو
غلاف فلزی فشنگ که باروت و گلوله آن خالی شده باشد
غذا طعام
مطلق پرده که بر روی میزها پوشند و از درها آویزند، لفافه ای که نوشته های راجع به یک موضوع را در آن گذارند شمیز
هدهد شانه سر
مرشد، خلیفه