جدول جو
جدول جو

معنی پوتیفار - جستجوی لغت در جدول جو

پوتیفار
عزیز مصر، مولای یوسف بن یعقوب علیهماالسلام و او شوهر زلیخاست و آنگاه که زلیخا یوسف را بدریدن پیراهن خویش متهم کرد، پوتیفار یوسف را زندانی کرد. رجوع به تفسیر ابوالفتوح رازی از سورۀ یوسف و سفر تکوین تورات و یوسف و زلیخای شمسی و یوسف و زلیخای بختیاری و تواریخ اسلامی شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پوریار
تصویر پوریار
(پسرانه)
مرکب از پور (پسر) + یار (یاور، دوست)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از پشتیسار
تصویر پشتیسار
(پسرانه)
یاور (نگارش کردی: پشتیار)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بوتیمار
تصویر بوتیمار
پرنده ای ماهی خوار با منقار کشیده، گردن دراز، دم کوتاه و پرهای سفید، سبز و آبی که بیشتر در کنار رودخانه ها زیست کرده و ماهی صید می کند، ماهی خوارک، غم خورک، غم خوارک. می گویند با وجود تشنگی شدید آب نمی خورد تا مبادا آب کم شود. از این رو آدم بخیل و ممسک را به او تشبیه می کنند
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پتیار
تصویر پتیار
پتیاره، زن بدکار، پتیارک، بتیاره
زشت و مهیب
بدکار
بلا، آشوب
آسیب، آفت
در آیین زردشتی مخلوق اهریمنی که در پی آزار مردم یا تباه ساختن چیزهای خوب و آثار نیکو است، دیو
فرهنگ فارسی عمید
تمام گرفتن حق کسی را: استوفر علیه. (منتهی الارب) ، لقمه گرفتن خواستن، وکیلی خواستن. (مجمل اللغه)
لغت نامه دهخدا
نام مرغی است که او را غم خورک نیز گویند و او پیوسته در کنار آب نشیند و از غم آنکه مبادا آب کم شود با وجود تشنگی آب نخورد و او را بعربی یمام و بیونانی شفنین خوانند، گوشتش بیخوابی آورد و مقوی حافظه باشد و ذهن را تند و تیز کند، (برهان)، مرغی است سفید که بهندی بکلا نامند و گویند مرغ مذکور بر لب آبهانشیند و از غم آنکه مبادا آب کم شود با وجود تشنگی آب نخورد، بهمین سبب بوتیمار گویند یعنی صاحب غم خواری، (غیاث اللغات) (از آنندراج) (از انجمن آرا) (جهانگیری)، مرغی که پیوسته در کنار آب نشیند و آن را غم خورک و ماهیخوار و هوقار نیز گویند، (ناظم الاطباء)، غم خورک، (فرهنگ فارسی معین)، مالک الحزن، مالک الحزین، بلشون، مالک البحرین، طریقون، ماهی خورک، (یادداشت بخطمؤلف)، پرنده ای است از خانوادۀ پرندگان بلندپا که در آب و خشکی زندگی کنند، با نوکی بلند و گردنی دراز و باریک که در کنار آب زندگی می کند و حیوانات مختلف آبی را صید کند، درازی نوع خاکستری آن به یک مترو نیم می رسد و هنگام پرواز گردنش را بر روی شانه هایش پیچ و خم داده، جمع می کند، (از لاروس) :
مانده بوتیمار از حسرت با درد و دریغ
درد او آنگه شود روزی او آب غدیر،
لامعی،
در هوای زمانه مرغی نیست
چمن عشق را چو بوتیمار،
سنایی،
بازتمکین تو هر جا که بپرواز آید
سر فرودزدد بدخواه تو چون بوتیمار،
انوری،
گفت ای انوری آخر چه فتاده ست ترا
که فرورفته ای و غمزده چون بوتیمار،
انوری،
کنون ز دوری ایشان دو جوی میرانم
ز آب دیده و من بر کنار بوتیمار،
جمال الدین عبدالرزاق،
بازرگان با هزار تیمار چون بوتیمار، پژمان و اندوهگن بخانه آمد، (سندبادنامه ص 305)،
مثل جام و پادشاهان هست
لب دریا و مرغ بوتیمار،
خاقانی،
پس درآمد زود بوتیمار پیش
گفت ای مرغان من و تیمار خویش،
عطار،
چون نمیداردشان کس تیمار
هر یکی هست چو بوتیماری،
کمال الدین اسماعیل،
از این درخت چو بلبل بر آن درخت نشین
بدام دل چه فرومانده ای چو بوتیمار،
سعدی،
تو همچون گل ز خندیدن لبت با هم نمیآید
روا داری که من بلبل چو بوتیمار بنشینم،
سعدی،
مرغکی عاشق آب است که بوتیمارش
نام از آن است که همواره بود باتیمار
بر لب نهر نشیند نخوردآبی از آن
که اگر آب خورم کم شود آب از انهار،
قاآنی
لغت نامه دهخدا
شتابزدگی، تعجیل، پارنج، پامزد، و صاحب برهان گوید بزبان زند و پازند بهمین معنی آمده است
لغت نامه دهخدا
(نَ / نُو تَ / نَ / نُو تَیْ یا)
تازه و نو به انجام رسیده و ساخته شده. (یادداشت مؤلف). نیز رجوع به تیار شود: داشن، جامۀ نو که پوشیده نشده باشد و خانه نوتیار که سکونت کرده نشده باشد. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
تصویری از بوتیمار
تصویر بوتیمار
مرغ ماهیخوار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پتیسار
تصویر پتیسار
از اول تا انتها
فرهنگ لغت هوشیار
مخلوق اهریمنی که از پی تباه کردن و ضایع ساختن آثار نیک و آفریدگار اهورمزدا پدید آمده مخلوق اهریمنی دیو، آفت بلا عیب مصیبت، مهیب زشت نازیبا، دشمنی مخالفت ضدیت بغضا عداوت عناد، مکر فریب حیله دغا، شدت سختی نفاذ حکم -7 (تداول زنان) دشنامی سخت قبیح است: لکاته پتیاره، و بال کوکب و بال ستاره
فرهنگ لغت هوشیار
مرغی است ماهیخوار با منقار کشیده و گردن دراز و دم کوتاه و پرهایی به رنگ سبز و سفید و آبی، در کنار رودخانه ها می نشیند و ماهی شکار می کند. می گویند با وجود تشنگی شدید، آب نمی خورد زیرا می ترسد که آب جهان تمام شود، از این رو غمخورک و غمخوارک هم نا
فرهنگ فارسی معین
غم، خورک
فرهنگ واژه مترادف متضاد
وتیمار به خواب، روزی است. اگر بیند بوتیمار رابگرفت، دلیل که به قدر آن از زن مال و روزی یابد. اگر دید بوتیمار را بکشت و از گوشت وی بخورد، دلیل که به قدر آن از مال زن بخورد - محمد بن سیرین
بوتیمار درخواب بزرگی است. اگر بیند بوتیمار را بگرفت و به خانه آورد، دلیل که از خویشان خود زنی خواهد و از او منفعت یابد.
فرهنگ جامع تعبیر خواب
مکانی در شهرستان کتول
فرهنگ گویش مازندرانی