- پوت
- روسی سنگ اندازه ای است در روسیه برابر با 16 کیلوگرم
معنی پوت - جستجوی لغت در جدول جو
- پوت
- واحد اندازه گیری وزن در روسیه، برابر ۱۶ کیلوگرم
خوراک قلیه که از جگر گوسفند درست کنند، قلیه پوتی، تابع لوت، طعام،برای مثال عشق باشد لوت وپوت جان ها / جوع از این روی است قوت جان ها (مولوی - ۴۵۴)
- پوت
- انواع اطعمه و اشربه، اقسام خوردنی
- پوت
- جگر گوسفند، خوراک قلیه که از جگر گوسفند درست می کنند
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
کفش که با دیواره های بلند که تا بالای غوزک پا را پوشیده دارد، نیم چکمه
پوتورو
درختچه ای از تیره پنیرکان جزو خانواده زیز فونیان برگهایش متناوب و گلهایش در انتهای شاخه های فرعی قرار گرفته و گل آذینش چتری ساده است میوه اش سته است. در حدود 50 گونه از این گیاه شناخته شده ک در نواحی گرم آفریقا و آسیا میرویندپوتوروغ. توضیح این گیاه در جنوب ایران (اطراف بندر عباس و چاه بهار بحالت وحشی وجود دارد)
کفش ساقه بلند که ساقۀ آن تا مچ پا می رسد
درختچه ای از تیرۀ پنیرکیان که در جاهای گرم می روید، در اطراف بندرعباس و چا بهار نیز وجود دارد
کفش محکم و ساق بلند
نیرو
مسطح، پهن، پخش
خروج ورزشکار یا توپ یا هر وسیله دیگر بازی از حدودی که مشخص شده
آنولپ
حقیر
نوعی منسوج پشمین
توبه، استغفار
فرانسوی کنو کنف، چتایی گونه ای از کنف شوک الغنم. یا ژوت منچوری شوک الغنم
تازی از سنسکریت کنف از گیاهان ژوت
ماهی بزرگ
فرود باز، پیمان شکنی، کلانسالی، راندن ربودن
لاروس آن را سریانی معرب می داند توت بن درختی از تیره گزنه ها که خود دسته ای جداگانه را تشکیل میدهد. گلهایش منفرد الجنس است که گاهی برروی یک پایه هم گلهای نر موجود است و هم گلهای ماده و زمانی گلهای نر و ماده برروی دو پایه قرار دارند. گل آذینش سنبله یی و میوه آن بصورت شفتهای کوچک مرکبی است که پهلوی هم قرار گیرند، میوه درخت مذکور. یا توت سیاه. گونه ای توت که میوه اش قرمزتیره مایل بسیاه است و کاملاشبیه شاه توت است ولی بر خلاف آن میوه اش شیرین و تا حدی لزج است. شاخه های جوان این درخت مانند شاخه های بید مجنون بسوی زمین برمیگردد و شکل چتر زیبایی می یابد توت مجنون. یا توت فرنگی. یا توت مجنون
بی معنی مزخرف لاطایل، منحرف از راه راست: از راه پرت افتاده است. یا از مرحله پرت است دور از اصل موضوع است: (وقتی دیدم لیدیا اینقدر از مرحله پرت است ناچار شدم بوی گفتم) (دشتی)، گیج. اسباب خرده و ریزه متفرقه
پایین، تحت، زیر، کوتاه
قسمت عقب تن از کمر ببالا وبمعنی یار و یاور وپناه
غشائی که برروی تن آدمی ودیگر حیوانات گسترده است
پسر
رشته، نخ
سرگین دآدمی
رفتن بشتاب و نه نرم رفتار متوسط، جمع (نوند شتابنده هنجار جوی چنان شد که بادش نه دریافت پوی) (گرشاسب نامه) -2 در بعضی ترکیبات بجای پوینده آید: چالاک پویراه پوی. توضیح در سگ پوی و گرگ و پوی بمعنی پوینده مانند سگ و مانند گرگ آید
در مورد نفرت بکار رود: پوه، شوهرهای امروزه همه عرق خور و هرز برای لای جرز خوبند