جدول جو
جدول جو

معنی پهمد - جستجوی لغت در جدول جو

پهمد
خدمت
فرهنگ گویش مازندرانی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پهند
تصویر پهند
دام، تله، برای مثال چون نهاد او پهند را نیکو / قید شد در پهند او آهو (رودکی - ۵۴۶)، دامی که با آن جانوران را صید کنند
فرهنگ فارسی عمید
(ثَ مَ)
فربه بزرگ، زن فربه بزرگ
لغت نامه دهخدا
(ثَ مَ)
کوه سرخ رنگی است از کوههای حمی و در اطرافش ریگزارهای بسیار است در دیار غنی. و گویند موضعی است در دیار بنی عامر. (مراصد الاطلاع)
لغت نامه دهخدا
(پَ هََ)
دامی باشد که بدان آهو گیرند. (برهان). تله:
چون نهاد او پهند را نیکو
قید شد در پهند او آهو.
رودکی
لغت نامه دهخدا
(قَ مَ)
بدنژاد ناکس فرومایه، زشت روی. (منتهی الارب) (از اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(پَ مَ)
دهی جزء دهستان دهشال بخش آستانۀ شهرستان لاهیجان، واقع در 11 هزارگزی شمال خاوری آستانه. جلگه، معتدل مرطوب. دارای 1501 تن سکنه، آب آن از حشمت رود از سفیدرود، محصول آنجا برنج و ابریشم و کنف و صیفی کاری. شغل اهالی زراعت است، و 7 باب دکان و ماشین برنج کوبی دارد. راه آنجا مالرو است. (از فرهنگ جغرافیائی ایران ج 2)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پهند
تصویر پهند
تله، دامی باشد که با آن آهو گیرند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پهند
تصویر پهند
((پَ هَ))
دامی باشد که بدان آهو گیرند، تله
فرهنگ فارسی معین
نام کوه و روستایی در کجور
فرهنگ گویش مازندرانی
اهدای لباس به شخص فقیر
فرهنگ گویش مازندرانی