کرک، در علم زیست شناسی تارهایی بسیار نازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوه ها، از قبیل هلو، به و مانند آن ها وجود دارد، خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت، تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچه های پشمی جمع می شود
کُرک، در علم زیست شناسی تارهایی بسیار نازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوه ها، از قبیل هلو، به و مانند آن ها وجود دارد، خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت، تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچه های پشمی جمع می شود
آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچ ومهره یا چاقو، بی فایده، بی مصرف، گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند
آنچه بر اثر استفادۀ پیاپی کارکرد آن مختل شود، مثل پیچ ومهره یا چاقو، بی فایده، بی مصرف، گیاه بی مصرف که در میان گیاهان مفید می روید و به آن ها آسیب می زند
آنچه از پشم یا پنبه یا ابریشم و جز آن که برتر از بوم تار و پود در جامه ایستد. آن باشد که بر سقرلات و دیگر پشمینه ها بعد از پوشیدن بهم رسد. (برهان). ناهمواریها که از پود یا تار ناهموار زاید در جامه. غفر. زیبر. پرزه. هدبه. (دهار). برزج. خواب. خمل که بر زبر مخمل و دیگر جامه هاست. زغب: از چه خیزد در سخن حشو از خطابینی طبع وز چه روید پرز بر جامه ز ناجنسی لاس. انوری. پرز پلاس آخور خاص همام دین دستارچۀ معنبر و برگستوان ماست. خاقانی. زین خام که دارد جگر پخته تریزش پرزی به هزار اطلس معلم نفروشم. خاقانی. ، کرک که بر بهی و برگ آن است. کرک. کلک. مویها یا پرهای ریز کوتاه بر سر بعض مرغان چون مرغابی و غیره: نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی گشته از گردش این چنبر دولابی رخ او چون رخ آن زاهد محرابی بر رخش براثر سبلت سقلابی یا چنان زرد یکی جامۀ عتابی پرز برخاسته زو چون سر مرغابی. منوچهری. ، لیقۀ دوات. (برهان) ، آنچه از خاکستر نرم بر روی اخگر پدید آید. خاکستر سخت سبک و نرم که بر روی آتش نشیند، آنچه زنان بخود برگیرند. (برهان). فرزجه. پرزه. شافه. حمول. - پرز معده، خمل آن. و رجوع به پرزه شود
آنچه از پشم یا پنبه یا ابریشم و جز آن که برتر از بوم تار و پود در جامه ایستد. آن باشد که بر سقرلات و دیگر پشمینه ها بعد از پوشیدن بهم رسد. (برهان). ناهمواریها که از پود یا تار ناهموار زاید در جامه. غفر. زیبر. پرزه. هدَبه. (دهار). برزج. خواب. خمل که بر زبر مخمل و دیگر جامه هاست. زغب: از چه خیزد در سخن حشو از خطابینی طبع وز چه روید پرز بر جامه ز ناجنسی لاس. انوری. پرز پلاس آخور خاص همام دین دستارچۀ معنبر و برگستوان ماست. خاقانی. زین خام که دارد جگر پخته تریزش پرزی به هزار اطلس معلم نفروشم. خاقانی. ، کرک که بر بهی و برگ آن است. کرک. کلک. مویها یا پرهای ریز کوتاه بر سر بعض مرغان چون مرغابی و غیره: نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی گشته از گردش این چنبر دولابی رخ او چون رخ آن زاهد محرابی بر رخش براثر سبلت سقلابی یا چنان زرد یکی جامۀ عتابی پُرز برخاسته زو چون سر مرغابی. منوچهری. ، لیقۀ دوات. (برهان) ، آنچه از خاکستر نرم بر روی اخگر پدید آید. خاکستر سخت سبک و نرم که بر روی آتش نشیند، آنچه زنان بخود برگیرند. (برهان). فرزجه. پرزَه. شافه. حمول. - پرز معده، خمل آن. و رجوع به پرزه شود
آنتونیو. از رجال سیاست اسپانیا. مولد او بسال 1534 میلادی در من رآل د آریزا و وفات در 1611 میلادی وی وزیر فیلیپ دوم بود لکن فیلیپ بر او خشم گرفت و وی را بر خلاف حق و عدالت به محاکمه کشید
آنتونیو. از رجال سیاست اسپانیا. مولد او بسال 1534 میلادی در من رآل دُ آریزا و وفات در 1611 میلادی وی وزیر فیلیپ دوم بود لکن فیلیپ بر او خشم گرفت و وی را بر خلاف حق و عدالت به محاکمه کشید
یک حصه از چهار حصۀ روز و چهار حصۀ شب و بیشتر در تداول مردم هندوستان باشد. (از برهان). بهر: چو پهری ز تیره شب اندر چمید که آن نام در پیش یزدان خمید. فردوسی (از جهانگیری)
یک حصه از چهار حصۀ روز و چهار حصۀ شب و بیشتر در تداول مردم هندوستان باشد. (از برهان). بهر: چو پهری ز تیره شب اندر چمید که آن نام در پیش یزدان خمید. فردوسی (از جهانگیری)
قریه پهره، محلی در حدود افغانستان و سیستان. پهرک. رجوع به فهرج شود. (تاریخ سیستان) (حبیب السیر چ قدیم تهران ج 2 ص 260) ، بهیره. از نواحی هند. (تاریخ شاهی ص 157)
قریه پهره، محلی در حدود افغانستان و سیستان. پهرک. رجوع به فهرج شود. (تاریخ سیستان) (حبیب السیر چ قدیم تهران ج 2 ص 260) ، بهیره. از نواحی هند. (تاریخ شاهی ص 157)
ابن بافرید (به آفرید) بن ساسان بن بهمن. اوهزار ’واحد کألف’ لقب سردارانوشیروان در جنگ با حبشیان در عدن. نام پیری دلیر است از شاهزادگان ایران که در خدمت انوشیروان مستحق زندان بود و چون سیف ذی یزن عرب، از ظلم مسروق به نزدانوشیروان به داوری و دادخواهی آمد، انوشیروان او را که پیری هشتادساله بود با هشتصد مرد مأمور کرد که با سیف برود و او را در یمن استقلال دهد و ید عدوان نجاشی حبشه را کوتاه کند. وهرز و همراهان او در رزمجویی خاصه تیراندازی بی نظیر بودند. مسروق ده هزار کس به جنگ او فرستاد اما پسر مسروق و پسر وهرز هر دو مقتول شدند، سپس خود مسروق با صدهزار حبشی به مقابله آمد ولی وهرز تیری بر پیشانی او زد که از پای درآمد و جان داد. (آنندراج). وهرز پس از چهار سال حکمرانی یمن درگذشت. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به ابناء و نیز رجوع به تاریخ طبری ترجمه بلعمی شود: آن روز کجا شد که به یک ناوک وهرز بنهاد نجاشی ز کف اقلیم یمن را. ملک الشعراء بهار
ابن بافرید (به آفرید) بن ساسان بن بهمن. اوهزار ’واحد کألْف’ لقب سردارانوشیروان در جنگ با حبشیان در عدن. نام پیری دلیر است از شاهزادگان ایران که در خدمت انوشیروان مستحق زندان بود و چون سیف ذی یزن عرب، از ظلم مسروق به نزدانوشیروان به داوری و دادخواهی آمد، انوشیروان او را که پیری هشتادساله بود با هشتصد مرد مأمور کرد که با سیف برود و او را در یمن استقلال دهد و ید عدوان نجاشی حبشه را کوتاه کند. وهرز و همراهان او در رزمجویی خاصه تیراندازی بی نظیر بودند. مسروق ده هزار کس به جنگ او فرستاد اما پسر مسروق و پسر وهرز هر دو مقتول شدند، سپس خود مسروق با صدهزار حبشی به مقابله آمد ولی وهرز تیری بر پیشانی او زد که از پای درآمد و جان داد. (آنندراج). وهرز پس از چهار سال حکمرانی یمن درگذشت. (انجمن آرا) (آنندراج). رجوع به ابناء و نیز رجوع به تاریخ طبری ترجمه بلعمی شود: آن روز کجا شد که به یک ناوک ِ وهرز بنهاد نجاشی ز کف اقلیم یمن را. ملک الشعراء بهار
جایی است که قبرهایی از زمان جاهلیت در آن یافت شود. (معجم البلدان) ، نیز شبی از شبهای عرب که مربوط بدان مکان است و آن شب وقعۀ هذیل است و هلاکت ثمود نیز گویند در همین شب اتفاق افتاد. (معجم البلدان)
جایی است که قبرهایی از زمان جاهلیت در آن یافت شود. (معجم البلدان) ، نیز شبی از شبهای عرب که مربوط بدان مکان است و آن شب وقعۀ هذیل است و هلاکت ثمود نیز گویند در همین شب اتفاق افتاد. (معجم البلدان)
آنچه زنان بخود بر گیرند شافه حمول. -1 آنچه از پشم یا ابریشم یا ماهوت که به جهت ناهمواریهای بافت یا بافت مخصوص روی تار و پود جامه و مانند آن ایستد پرزه برزج خمل خواب، کرک که بر به و هلوو مانند آن و برگ بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض مرغان (چون مرغابی) روید، لیقه دوات، خاکستر نرم و سبک که بر روی آتش نشیند. یا پرز معده
آنچه زنان بخود بر گیرند شافه حمول. -1 آنچه از پشم یا ابریشم یا ماهوت که به جهت ناهمواریهای بافت یا بافت مخصوص روی تار و پود جامه و مانند آن ایستد پرزه برزج خمل خواب، کرک که بر به و هلوو مانند آن و برگ بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض مرغان (چون مرغابی) روید، لیقه دوات، خاکستر نرم و سبک که بر روی آتش نشیند. یا پرز معده