جدول جو
جدول جو

معنی پرز

پرز((پُ))
خواب مخمل، فرش، چیزی شبیه کرک که روی میوه هایی مانند به و هلو وجود دارد، پرهای ریز کوتاه که بر بعضی مرغان روید
تصویری از پرز
تصویر پرز
فرهنگ فارسی معین

واژه‌های مرتبط با پرز

پرز

پرز
آنچه زنان بخود بر گیرند شافه حمول. -1 آنچه از پشم یا ابریشم یا ماهوت که به جهت ناهمواریهای بافت یا بافت مخصوص روی تار و پود جامه و مانند آن ایستد پرزه برزج خمل خواب، کرک که بر به و هلوو مانند آن و برگ بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض میوه ها باشد، پرهای ریز کوتاه که بر بعض مرغان (چون مرغابی) روید، لیقه دوات، خاکستر نرم و سبک که بر روی آتش نشیند. یا پرز معده
فرهنگ لغت هوشیار

پرز

پرز
کُرک، در علم زیست شناسی تارهایی بسیار نازک و شبیه کرک که روی بعضی از میوه ها، از قبیل هلو، به و مانند آن ها وجود دارد، خواب پارچه، از قبیل مخمل و ماهوت، تارهایی شبیه پشم نرم که از ساییده شدن قالی و پارچه های پشمی جمع می شود
پرز
فرهنگ فارسی عمید

پرز

پرز
آنتونیو. از رجال سیاست اسپانیا. مولد او بسال 1534 میلادی در من رآل دُ آریزا و وفات در 1611 میلادی وی وزیر فیلیپ دوم بود لکن فیلیپ بر او خشم گرفت و وی را بر خلاف حق و عدالت به محاکمه کشید
لغت نامه دهخدا

پرز

پرز
آنچه از پشم یا پنبه یا ابریشم و جز آن که برتر از بوم تار و پود در جامه ایستد. آن باشد که بر سقرلات و دیگر پشمینه ها بعد از پوشیدن بهم رسد. (برهان). ناهمواریها که از پود یا تار ناهموار زاید در جامه. غفر. زیبر. پرزه. هدَبه. (دهار). برزج. خواب. خمل که بر زبر مخمل و دیگر جامه هاست. زغب:
از چه خیزد در سخن حشو از خطابینی طبع
وز چه روید پرز بر جامه ز ناجنسی لاس.
انوری.
پرز پلاس آخور خاص همام دین
دستارچۀ معنبر و برگستوان ماست.
خاقانی.
زین خام که دارد جگر پخته تریزش
پرزی به هزار اطلس معلم نفروشم.
خاقانی.
، کرک که بر بهی و برگ آن است. کرک. کلک. مویها یا پرهای ریز کوتاه بر سر بعض مرغان چون مرغابی و غیره:
نگرید آبی و آن رنگ رخ آبی
گشته از گردش این چنبر دولابی
رخ او چون رخ آن زاهد محرابی
بر رخش براثر سبلت سقلابی
یا چنان زرد یکی جامۀ عتابی
پُرز برخاسته زو چون سر مرغابی.
منوچهری.
، لیقۀ دوات. (برهان) ، آنچه از خاکستر نرم بر روی اخگر پدید آید. خاکستر سخت سبک و نرم که بر روی آتش نشیند، آنچه زنان بخود برگیرند. (برهان). فرزجه. پرزَه. شافه. حمول.
- پرز معده، خمل آن. و رجوع به پرزه شود
لغت نامه دهخدا