- پنکیدن(گِ رِهْ بَ اَ دَ وَ دَ)
در فرهنگ شعوری (ج 1 ص 260). بمعنی با خود سخن گفتن و حدیث نفس آمده است و مجعول است
معنی پنکیدن - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاک کردن، پاکیزه ساختن از آلودگی و پلیدی، پاکیزه کردن، شستن چیزی و چرک آن را گرفتن، صاف کردن، خالص کردن، آشغال و نخالۀ چیزی از قبیل گندم یا جو و امثال آن ها را جدا کردن، ستردن، زدودن، محو کردن چیزی از روی چیزی دیگر، پاکیدن
به آهستگی و کندی راه رفتن یا کار کردن و خود را سرگرم ساختن، زندگی کردن و وقت گذراندن نه چنان که مطلوب است
(گِ رِهْ اَ کَ دَ)
لغت نامه دهخدا
صاحب فرهنگ شعوری از مشکلات احمد بن اسماعیل نقل می کند که پنجیدن بمعنی پاره کردن است
(گَ دَ اَ تَ تَ)
لغت نامه دهخدا
روفتن. ستردن:
نیست از پاکیدن کفّار تیغت را ستوه
نیست از بخشیدن اموال طبعت را ملال.
رشیدی سمرقندی.
پاک کردن. (شعوری)
نیست از پاکیدن کفّار تیغت را ستوه
نیست از بخشیدن اموال طبعت را ملال.
رشیدی سمرقندی.
پاک کردن. (شعوری)
(گِ رَ / رُ نِ / نَ دَ)
لغت نامه دهخدا
در لغت به معنی دشت برج کشیک، وادیی است در نزدیکی مریشه در آنجاوادیی است که بیت جبرین می کشد و از آنجا تا ساحل فلسطینیان امتداد می یابد، پورترگمان دارد که آن همان وادیی است که در فوق مذکور شده. (قاموس کتاب مقدس)
(گِ رِهْ بَ اَ رو بَ وَ دَ)
لغت نامه دهخدا
نصیحت کردن. (برهان قاطع). پند کردن. اندرز کردن، نصیحت پذیرفتن و نصیحت شنیدن و قبول کردن. (برهان قاطع)
(گِ رَ / رُو فِ رِ دَ)
لغت نامه دهخدا
افتان و خیزان یا با ضعف و سستی رفتن. چنانکه بیمار یا کودکی. آهسته و آرام رفتن (در تداول عوام) ، چون بچۀ نوراه که رفتن نداند حرکت کردن: میان خاک و خلها پلکیدن، زندگی کردن نه بدانسان که باید و نه چنانکه مطلوب است. (این فعل یک مصدر بیش ندارد)
ریزه ریزه کردن ریز ریز کردن، بیرون کشیدن، استره زدن در حجامت بریدن، آزردن زخم زدن
تراشیدن چوب و فلز رنده کردن، جلا دادن صیقل دادن، هموار کردن برابر ساختن
افتان و خیزان یا با ضعف و سستی رفتن چنانکه بیمار یا کودکی آهسته و آرام رفتن، رفت و آمد کردن، زندگی کردن نه بدانسان که باید زیستن نه چنانکه مطلوب است زندگی بی مقصود کردن ول گشتن
آرام و قرار گرفتن