جدول جو
جدول جو

معنی پنطس - جستجوی لغت در جدول جو

پنطس
(پُ طُ)
در قاموس کتاب مقدس آمده است (دریا اپط ا:ا) : اسم مقاطعۀ شرقی آسیای صغیر. در کنار بحرالاسود واقع و از مشرق به کولخس و از جنوب به کاپادوکیه و از مغرب به غلاطیه محدود بود و در ایام خداوند ما یهودیان در آنجا سکونت داشتند و در مائۀ اول تاریخ مسیحی مژدۀ نجات در آنجا داخل شده جماعتی از اهالی به دین پاک مسیح گرویدند. و پطرس رسول هم رسالۀ اول خود را بدیشان خطاب کرد و همین پنطس مسقطالرأس اکیلا رفیق پولس بود. (1 ع 18:2). و خود بنفسه مملکت مستقل و از جملۀ شهریارانش یکی سزدانس معروف به ود و در زمان پومپیوس در جزء املاک رومانیان محسوب شد - انتهی. و نیز رجوع به بنطس شود
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پنس
تصویر پنس
سکه ای از اجزای پوند، به ارزش یک سنت
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پنس
تصویر پنس
انبر کوچک که در جراحی برای گرفتن یا برداشتن چیزی به کار می رود
فرهنگ فارسی عمید
(نَ)
دانا. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء). عالم. (اقرب الموارد) (ناظم الاطباء) (المنجد). عالم به امور. (از متن اللغه). نطس. نطس. (منتهی الارب) (آنندراج) (از نشوءاللغه ص 44 و 46) (از متن اللغه) (اقرب الموارد) (المنجد). نطیس. نطّیس. نطاسی. (متن اللغه) ، حاذق در طبابت. (ازمتن اللغه). نطس. نطس. نطیس. نطّیس. نطاسی. (متن اللغه) ، متأنق و ظریف در گفتار و لباس و جز آن. (از المنجد). نطس. نطس. (المنجد)
لغت نامه دهخدا
(نَ طُ)
دانا. نطس. رجوع به نطس شود
لغت نامه دهخدا
(نَ طِ)
دانا. نطس. رجوع به نطس شود، نیک پاک از آلایش چرک و ریم و ناخوش دارنده آن را. (از اقرب الموارد) (آنندراج). متقزز. متقذر. (متن اللغه) (ازاقرب الموارد) ، متأنق در امور. (از متن اللغه). ج، نطس. و هی نطسه. (از متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
(نُ طُ)
طبیبان نیک زیرک. (از منتهی الارب) (آنندراج). اطباءحاذق. (از اقرب الموارد) (از المنجد) ، جمع واژۀ نطس است. (از متن اللغه). رجوع به نطس شود، سخت پرهیزگاران از آلایش و چرک و ریم. (منتهی الارب) (آنندراج) (از ناظم الاطباء). قوم نطس، متقذرون. (اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
گیره و ماشه، و آن بصورتهای گوناگون است
لغت نامه دهخدا
(پِ)
مسکوکی در انگلستان و آن دوازده یک یک شلینگ باشد و بیست شلینگ یک لیره است
لغت نامه دهخدا
(قَ طُ)
درخت مورد را گویند و به عربی آس خوانند. (ناظم الاطباء) (برهان). رجوع به مورد شود
لغت نامه دهخدا
(عُ طُ)
میوۀ مورد. (از دزی)
لغت نامه دهخدا
(تَ)
نیک پاکیزه شدن. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) ، سخت احتیاط کردن در طهارت و در کلام و طعام و جامه و در جمیع امور، نیکو دانستن و باریک رفتن در دانش، جاسوسی کردن از خبر. (منتهی الارب) (آنندراج) (ناظم الاطباء) (از اقرب الموارد)
لغت نامه دهخدا
(بُ طُ)
دریای سیاه. دریای بنطس. دریای کرز. دریای کرزیان. بحر اسود. دریای سیاه. بحر طرانبرنده. (یادداشت بخط مؤلف). کلمه یونانی، و دریایی است که خلیج قسطنطنیه از آن منشعب میشود، اول آن در طرف بلاد ترک است و ممتد میشود بسمت مغرب و جنوب، تا متصل بدریای شام میشود و قبل از متصل شدن به بحر شام بنطس نامیده میشود. (از معجم البلدان) (از مراصد الاطلاع). و رجوع به بنطش شود، به شیرازی بذر قطونا است. (تحفۀ حکیم مؤمن). بنگو. (فرهنگ فارسی معین). و رجوع به مادۀ بعد و بنگو شود
لغت نامه دهخدا
(پُ)
حمدالله مستوفی گوید:... خلیج پنجم بحر روم و فرنگ است و در میان او آبادانی است آن را بحر قسطنطینیه نیز خوانند و اهل یونان پنطوس گفته اند و آن بر هیأت مرغ درازگردن است. طولش از خلیج زقاق که متصل به بحر مغرب و محیط است تا فلجۀ اسکندر یک هزاروسیصد فرسنگ گفته اند و فراخترین عرضش از اسکندریه است تا دیار فرنگ دویست وشصت فرسنگ نهاده اند. (نزهه القلوب چ فرنگ ص 237). و نیز رجوع به پنطس شود
لغت نامه دهخدا
(غُ)
نیکو دانستن و باریک رفتن در دانش. (از منتهی الارب) (آنندراج). نیکو دانستن و دقت کردن در دانش. (از ناظم الاطباء). سخت استاد شدن. (تاج المصادر بیهقی) (زوزنی). نطس شدن. (المنجد) (از اقرب الموارد) ، سخت دقت کردن در پاکیزگی، و تقذر در گفتار و در هر چیزی. (از اقرب الموارد) (متن اللغه)
لغت نامه دهخدا
تصویری از پنس
تصویر پنس
انبر کوچک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنطس
تصویر تنطس
نیک زدودن نیک پاکاندن، باریک بینی، انیشگی (جاسوسی)
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از قنطس
تصویر قنطس
تاغدست، درخت مورد آس. توضیح مصحف آن قیطس است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنس
تصویر پنس
((پَ))
گیره، انبر، دوشاخه دهان جانوران
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پنس
تصویر پنس
((پِ))
یک دوازدهم شلینگ (بیست شلینگ یک لیره است)
فرهنگ فارسی معین
پس آب، فاضلاب
فرهنگ گویش مازندرانی