- پندگیر
- آنکه قبول پند و اندرز کند، پندگیرنده
معنی پندگیر - جستجوی لغت در جدول جو
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
نصیحت آموز عبرت آموز
بازار وسیع وسرا
ساروجی که از آهک و پیه و پنبه و یا مو ترتیب دهند و در حمام و حوض جهت منع تراوش آب بکار برند پیه دارو، تیر بزرگ عمارت
خیالی
مفعول
مقید، پابند
مجرای باد در دیوار یا بام خانه
کسی که کارش دعا نوشتن و دعا دادن باشد
پردگی
حالت و چگونگی پرنده
راضی قبول کننده پسندیده
عمل پختن عمل پزنده
تعقیب کننده دنبال گیرنده، آنکه رد پای کسی را دنبال کند رد زناثر شناس: چون سرافه بن مالک آنجا (غار ثور) رسید و او پی گیری هول بود، اصرار ورزنده مصر، مداوم دنباله دار: درین راه کوششهای پی گیری از طرف دانشمندان بعمل می آید
پر از پند، آمیخته به پند
گویی، همانا، گوییا، گویا، گمان بری. دراصل فعل مضارع سادۀ دوم شخص مفرد از «پنداشتن» است، (صفت نسبی، منسوب به پندار) خیالی، وهمی، خیال باف
مجرای باد در دیوار یا بام خانه، راهی که برای جریان هوا در سقف یا میان دیوار اتاق درست کنند، بادخن، بادغر، حلقۀ فلزی مشبک روی سماور یا سر قلیان، خانه یا زمینی که در معرض وزش باد باشد
پندپذیرنده، آنکه گوش به پند و اندرز بدهد، برای مثال نیک خواهان دهند پند ولیک / نیک بختان بوند پندپذیر (کلیله و دمنه - ۱۱۲)
وسیله ای که در اشیاء گران بها از قبیل خودرو، ملک یا گاوصندوق کار گذاشته می شود و در اثر تماس یا قطع و وصل شدن نور به صدا درمی آید، کسی که دزد را دستگیر کند، دزد گیرنده، دزدبگیر
آنکه یا آنچه گرد و غبار چیزی را بگیرد، گردگیرنده
آنچه با شتاب و سرعت بگذرد، آنچه زود سپری شود، زودگذر
پدرخوانده، مردی که فرزند دیگری را به فرزندی خود بپذیرد
آنکه داد مظلوم از ظالم بستاند، داد گیرنده، انتقام گیرنده
پردگی، پرده نشین، پوشیده، درپرده
کنایه از زن، دختر
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، حاجب، روزبان، آغاجی، سادن، ایشیک آقاسی
کنایه از زن، دختر
پرده دار مقرّب پادشاه که در همۀ اوقات می توانسته به حضور سلطان برود و واسطۀ میان شاه و مردم باشد، پردگی، حاجب، روزبان، آغاجی، سادن، ایشیک آقاسی
غند گیر
آنکه گرد و غبار چیزی را بگیرد
سالخورده
تعلیم گیرنده، یاد گیرنده، آموزنده
خانه یا مکانی که در معرض وزش باد باشد، حلقه فلزی که روی قلیان گذارند تا تنباکو و آتش را نگه دارد
دنبال کننده
((دُ))
فرهنگ فارسی معین
اسباب برقی یا الکترونیکی که برای پیشگیری از دزدی نصب می شود تا با کشیدن آژیر یا روشن شدن چراغ دیگران را متوجه سرقت بکند
رشوه گیر، رشوت خوار، طالب دنیا