پنجه، نپنج روز آخر سال در تقویم ایران باستان که به ترتیب عبارت است از مثلاً اهنود، اشتود، سپنتمد، وهوخشتر و وهشتواش، چون در گاهنمای باستانی ایران هر ماه سی شبانه روز بود و هر سال ۳۶۰ شبانه روز می شد ازاین رو در پایان سال پنج روز می افزودند تا سال دقیقاً ۳۶۵ روز بشود ، پنجۀ دزدیده، پنجۀ بزرگ، پنجۀ مسترقه، خمسۀ مسترقه، بهیزک، وهیزک، اندرگاه، پنجه وه
پَنجه، نپنج روز آخر سال در تقویم ایران باستان که به ترتیب عبارت است از مثلاً اَهنَوَد، اُشتَوَد، سپنتَمَد، وهوخشتر و وهِشتواش، چون در گاهنمای باستانی ایران هر ماه سی شبانه روز بود و هر سال ۳۶۰ شبانه روز می شد ازاین رو در پایان سال پنج روز می افزودند تا سال دقیقاً ۳۶۵ روز بشود ، پَنجۀ دزدیده، پَنجۀ بزرگ، پَنجۀ مُستَرَقه، خَمسۀ مُستَرَقه، بِهیزَک، وَهیزَک، اَندَرگاه، پَنجه وه
گیاهی است. و آن پنج شاخ می باشد و مانند عشقه بر درخت می پیچد. (برهان قاطع) ، پنجه. فنجه. پنج روزی. پنجۀ گزیده. پنجۀ دزدیده. خمسۀ مسترقه. ایام المسترقه. ایام المختاره، نوعی رقص. فنزج. رقص دستبند. فنجکان. (محشی المعرّب جوالیقی ص 237). چوپی. و نیز رجوع به پنجه شود
گیاهی است. و آن پنج شاخ می باشد و مانند عشقه بر درخت می پیچد. (برهان قاطع) ، پنجه. فنجه. پنج روزی. پنجۀ گزیده. پنجۀ دزدیده. خمسۀ مسترقه. ایام المسترقه. ایام المختاره، نوعی رقص. فنزج. رقص دستبند. فنجکان. (محشی المعرّب جوالیقی ص 237). چوپی. و نیز رجوع به پنجه شود
خمس. خمیس. دوبرابر عشر. دوبرابر ده یک: ملک ز پنج یک آنجا نصیب یافته بود دویست پیل و دو صندوق لؤلؤ شهوار. فرخی. و پیش از وی چنان بود کی از جایی سه یک موجود خراج بودی و از جایی پنج یک و همچنین تا شش یک رسد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 93). خمس، پنج یک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)
خُمس. خمیس. دوبرابر عشر. دوبرابر ده یک: ملک ز پنج یک آنجا نصیب یافته بود دویست پیل و دو صندوق لؤلؤ شهوار. فرخی. و پیش از وی چنان بود کی از جایی سه یک موجود خراج بودی و از جایی پنج یک و همچنین تا شش یک رسد. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 93). خَمس، پنج یک شدن. (تاج المصادر بیهقی) (دهار)
ابوالحسن علی بن محمد منجیک ترمذی. از شاعران بزرگ نیمۀ دوم قرن چهارم هجری قمری است که بعد از دقیقی در دربار چغانیان به سر می برده و مداح آنان علی الخصوص امیر ابویحیی طاهر بن فضل بن محمد بن محتاج چغانی و امیر ابوالمظفر فخرالدوله احمد بن محمد بن چغانی بوده است. هدایت او را مداح صفاریه و غزنویه دانسته است ولی دلیلی بر این سخن در دست نیست و اشعاری که از منجیک در دست داریم در مدح دو امیر مذکور می باشد. منجیک شاعری زبان آور و سخن پرداز و نیکوخیال و بلیغ و نکته دان بود. عوفی کلام او را از روی حق بدین گونه وصف کرده است: ’شعری غریب و الفاظی خوب و معانی بکر و عباراتی بلیغ و استعاراتی نادر’ و این اوصاف که عوفی برشمرده همه در شعر منجیک صادق است. دیوان منجیک در قرن پنجم هجری قمری در ایران مشهور و مورد استفادۀ اهل شعر و ادب بوده است چنانکه ناصرخسرو داستان استفادۀ قطران را از آن دیوان در سفرنامۀ خود آورده است. منجیک علاوه بر قدرتی که در مدح و ساختن قصاید بزرگ مدحی داشت در هجو و هزل نیز دستی قوی داشت. اشعارش درجنگها و تذکره ها و کتب لغت پراکنده است. از اوست: نیکو گل دورنگ را نگه کن درّ است به زیر عقیق ساده یا عاشق و معشوق روز خلوت رخساره به رخساره برنهاده. و نیز: در باغ گل فرستد هر نیمشب عبیر وز شاخ عندلیب بسازد همی صفیر رخسار آن نگار به گل بر ستم کند وآن روی را نماز برد ماه مستنیر ای آفتاب چهرۀ بت زاد سروقد کز زلف مشک باری وز نوک غمزه تیر بنگاشته چنین نبود بر بتان چنین تمثال روی یوسف یعقوب بر حریر از برگ لاله دو لب داری فراز وی یک مشت حلقۀ زره از مشک و از عبیر گویی که آزر از پی زهره نگار کرد سیمینش عارضین و بر اوگیسوان چو قیر گویی کمند رستم گشت آن کمند زلف کز بوستان گرفته گل سرخ را اسیر گویی خدایش از می چون لعل آفرید یا دایگانش داده ز یاقوت سرخ شیر. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا چ ابن سینا ج 1 صص 382-383). رجوع به همین مأخذ و لباب الالباب ج 2 ص 13 و مجمعالفصحا ج 1 ص 506 شود
ابوالحسن علی بن محمد منجیک ترمذی. از شاعران بزرگ نیمۀ دوم قرن چهارم هجری قمری است که بعد از دقیقی در دربار چغانیان به سر می برده و مداح آنان علی الخصوص امیر ابویحیی طاهر بن فضل بن محمد بن محتاج چغانی و امیر ابوالمظفر فخرالدوله احمد بن محمد بن چغانی بوده است. هدایت او را مداح صفاریه و غزنویه دانسته است ولی دلیلی بر این سخن در دست نیست و اشعاری که از منجیک در دست داریم در مدح دو امیر مذکور می باشد. منجیک شاعری زبان آور و سخن پرداز و نیکوخیال و بلیغ و نکته دان بود. عوفی کلام او را از روی حق بدین گونه وصف کرده است: ’شعری غریب و الفاظی خوب و معانی بکر و عباراتی بلیغ و استعاراتی نادر’ و این اوصاف که عوفی برشمرده همه در شعر منجیک صادق است. دیوان منجیک در قرن پنجم هجری قمری در ایران مشهور و مورد استفادۀ اهل شعر و ادب بوده است چنانکه ناصرخسرو داستان استفادۀ قطران را از آن دیوان در سفرنامۀ خود آورده است. منجیک علاوه بر قدرتی که در مدح و ساختن قصاید بزرگ مدحی داشت در هجو و هزل نیز دستی قوی داشت. اشعارش درجنگها و تذکره ها و کتب لغت پراکنده است. از اوست: نیکو گل دورنگ را نگه کن درّ است به زیر عقیق ساده یا عاشق و معشوق روز خلوت رخساره به رخساره برنهاده. و نیز: در باغ گل فرستد هر نیمشب عبیر وز شاخ عندلیب بسازد همی صفیر رخسار آن نگار به گل بر ستم کند وآن روی را نماز برد ماه مستنیر ای آفتاب چهرۀ بت زاد سروقد کز زلف مشک باری وز نوک غمزه تیر بنگاشته چنین نبود بر بتان چنین تمثال روی یوسف یعقوب بر حریر از برگ لاله دو لب داری فراز وی یک مشت حلقۀ زره از مشک و از عبیر گویی که آزر از پی زهره نگار کرد سیمینش عارضین و بر اوگیسوان چو قیر گویی کمند رستم گشت آن کمند زلف کز بوستان گرفته گل سرخ را اسیر گویی خدایش از می چون لعل آفرید یا دایگانش داده ز یاقوت سرخ شیر. (از تاریخ ادبیات در ایران تألیف صفا چ ابن سینا ج 1 صص 382-383). رجوع به همین مأخذ و لباب الالباب ج 2 ص 13 و مجمعالفصحا ج 1 ص 506 شود
گلولۀ پنبۀ حلاجی کرده باشد. (برهان قاطع). گلولۀ ندافی کرده برای رشتن. پنجش. پندش. پنده. پند. پاغنده. گاله. (رشیدی). پندک. پاغند. (فرهنگ جهانگیری). کلوچ: یکی از ایشان پنجک ستان و پنبه فروش که ریش کاوی نامه است و نام او عنوان. حکیم زجاجی (از فرهنگ جهانگیری)
گلولۀ پنبۀ حلاجی کرده باشد. (برهان قاطع). گلولۀ ندافی کرده برای رشتن. پنجش. پندش. پنده. پند. پاغنده. گاله. (رشیدی). پندک. پاغند. (فرهنگ جهانگیری). کلوچ: یکی از ایشان پنجک ستان و پنبه فروش که ریش کاوی نامه است و نام او عنوان. حکیم زجاجی (از فرهنگ جهانگیری)