جدول جو
جدول جو

معنی پنجم - جستجوی لغت در جدول جو

پنجم(پَجُ)
بعد از چهارم و پیش از ششم. خامس. (منتهی الارب). پنجمی. پنجمین:
و هم چار چیزش که بی پنجم اند
بنوباوگی نغز هفت انجم اند.
نظامی
لغت نامه دهخدا
پنجم
آنچه که در مرتبه پنج واقعی شده که در مرتبه بعد از چهارم و پیش از ششم است پنجمی پنجمین خامس. سا پنجم رواق. آسمان پنجم فلک مریخ سپهر پنجم
فرهنگ لغت هوشیار
پنجم((پَ جُ))
دارای رتبه یا شماره پنج، جزء پسین بعضی از کلمه های مرکب (همراه با عدد)، یک پنجم
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
فرهنگ فارسی معین
پنجم
الخامس
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به عربی
پنجم
Fifth
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به انگلیسی
پنجم
cinquième
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به فرانسوی
پنجم
חמישי
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به عبری
پنجم
quinto
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به پرتغالی
پنجم
ที่ห้า
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به تایلندی
پنجم
пятый
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به روسی
پنجم
fünfte
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به آلمانی
پنجم
п'ятий
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به اوکراینی
پنجم
piąty
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به لهستانی
پنجم
第五的
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به چینی
پنجم
kelima
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
پنجم
quinto
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
پنجم
पाँचवाँ
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به هندی
پنجم
quinto
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به اسپانیایی
پنجم
vijfde
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به هلندی
پنجم
پانچواں
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به اردو
پنجم
পঞ্চম
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به بنگالی
پنجم
wa tano
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به سواحیلی
پنجم
beşinci
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
پنجم
다섯 번째의
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به کره ای
پنجم
第五の
تصویری از پنجم
تصویر پنجم
دیکشنری فارسی به ژاپنی

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(پَ جُ)
پنجمین. پنجم. عدد ترتیبی بعد از چهارم و قبل از ششم. خامس
لغت نامه دهخدا
دریچه ای بود در دیوار که ببیرون نگرند مشبکی باشد که در سرایها بر دریچها نهند، هر چه مشبک باشد، تنکه آهنی پر سوراخ، دیده بان کشتی، خانه چوبین که برای درندگان و طیور سازند قفص قفس. یا پنجره لاجورد. آسمان. یا مثل پنجره. مشبک شبکه دریچه دار مغربل
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجش
تصویر پنجش
پنجه دزدیده، نوعی رقص رقص دستبند فنجگان چوپی
فرهنگ لغت هوشیار
پنجه دزدیده، نوعی رقص رقص دستبند فنجگان چوپی. گلوله پنبه حلاجی کرده گلوله ندافی کرده برای رشتن پنجش. پندش پنده پند پاغنده گاله پندک. پاغند کلوچ
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجه
تصویر پنجه
پنج انگشت دست یا پا در انسان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از تنجم
تصویر تنجم
ستاره شمردن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از انجم
تصویر انجم
جمع نجم، ستارگان ستاره ها جمع نجم ستارگان اختران
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنجمی
تصویر پنجمی
پنجم پنجمین
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پنام
تصویر پنام
پنهان وپوشیده
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از منجم
تصویر منجم
اخترشناس، اخترمار
فرهنگ واژه فارسی سره