- پناه
حامی، پشتیبان، برای مثال اندر پناه خویش مرا جایگاه ده / کایزد نگاهدار تو باد و «پناه» تو (فرخی - ۳۴۰) امان، زنهار، برای مثال اندر «پناه» خویش مرا جایگاه ده / کایزد نگاهدار تو باد و پناه تو (فرخی - ۳۴۰) حمایت، پناهگاه، بن مضارع پناهیدن، پسوند متصل به واژه به معنای
پناه دهنده مثلاً اسلام پناه، جان پناه
پناه آوردن: پناهیدن، به کسی یا جایی پناهنده شدن
پناه بردن: پناهنده شدن، برای مثال پناه می برم از جهل عالمی به خدای / که عالم است و به مقدار خویشتن جاهل (سعدی۲ - ۶۵۴)
پناه جستن: پناهیدن، پناهنده شدن
پناه دادن: کسی را در پناه خود گرفتن و از او حمایت کردن، پشتیبانی کردن، امان دادن، زنهار دادن
پناه کردن: پناهنده شدن، پناه بردن
پناه گرفتن: پناهنده شدن، پناه بردن
پناه دهنده مثلاً اسلام پناه، جان پناه
پناه آوردن: پناهیدن، به کسی یا جایی پناهنده شدن
پناه بردن: پناهنده شدن،
پناه جستن: پناهیدن، پناهنده شدن
پناه دادن: کسی را در پناه خود گرفتن و از او حمایت کردن، پشتیبانی کردن، امان دادن، زنهار دادن
پناه کردن: پناهنده شدن، پناه بردن
پناه گرفتن: پناهنده شدن، پناه بردن
