جدول جو
جدول جو

معنی پناخسرو - جستجوی لغت در جدول جو

پناخسرو
پادشاهی که شاهان دیگر در پناه او باشند، برای مثال مرا کز دست خسرو نقل و جام است / نه کیخسرو پناخسرو غلام است (نظامی۲ - ۱۷۷)، پادشاه بزرگ
تصویری از پناخسرو
تصویر پناخسرو
فرهنگ فارسی عمید
پناخسرو
(پَ خُ رَ)
پناه خسرو. فناخسرو معرّب آن است، نام عضدالدوله ابو شجاع بن رکن الدوله امیر آل بویه که در پنجم ذوالقعده سال 324 هجری قمری (24 سپتامبر 936 میلادی) در اصفهان متولد شد و در هشتم شوال سال 372 (26 مارس 983) در بغدادوفات کرد نام پناه خسرو در سلسلۀ آل بویه مکرر شده است ولی اغلب مراد ابوشجاع عضدالدوله است. رجوع به عضدالدوله پناه خسرو و ابوشجاع بن حسن رکن الدوله شود: و پناه خسرو ایشان را (بلوچانرا) بکشت بحیلتهای گوناگون. (حدود العالم). فخرالدوله برادر پناه خسرو آنگاه که بگریخت و بنشابور آمد. (نوروزنامه).
من آن اوج گردون پناخسروم
که در خانه می آیم و میروم.
نظامی.
مرا کز دست خسرو نقل و جام است
نه کیخسرو پناخسرو غلام است.
نظامی (خسرو و شیرین)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از فناخسرو
تصویر فناخسرو
پناخسرو، پادشاهی که شاهان دیگر در پناه او باشند، پادشاه بزرگ
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خماخسرو
تصویر خماخسرو
از الحان قدیم ایرانی
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از ناخستو
تصویر ناخستو
آنکه اقرار نکند، منکر
فرهنگ فارسی عمید
(فَنْ نا / فَ خُ رَ)
کنیت او ابوشجاع است. (یادداشت مؤلف). در مآخذ تاریخ ایران مانند تاریخ سیستان، آثار الباقیۀ بیرونی و تاریخ بیهقی لقب عضدالدولۀ دیلمی است، و بصورت فناخسره نیز آمده است. جزء اول کلمه صورتی از لغت پناه است و بصورت پناخسرو هم در کتب آمده است. وی یکی از پسران سه گانه رکن الدوله حسن بن بویه بود و لقب دیگر او ابوشجاع است. بنابه گفتۀ صاحب روضهالصفا در سال 337 هجری قمری و به روایت حمدالله مستوفی در سال 338 عمادالدوله ضمن وصیت خود او را جانشین خود کرد. از کارهای جالب فناخسرو فتح بغداد برای نخستین بار در دورۀ عباسیان بود ولی پس از فتح دوباره با خلیفه از در آشتی درآمد و خود به خدمت او رفت. از کارهای جالب دیگر او بنای بیمارستانی بزرگ در بغداد بود که بیست وچهار پزشک معروف زمان در آن کار میکردند. اصولاً دوستدار آبادانی و ایجادآثار سودمند بود. درگذشت وی بر اثر بیماری صرع و ضعف شدید در هشتم شوال سال 372 هجری قمری اتفاق افتاد. (از تاریخ دیالمه و غزنویان عباس پرویز) :
گرفتم فناخسروی نقش اول
ز خسرو شدن جز فنائی نیابی.
خاقانی.
پلاس افگن آخور مرکبانش
فناخسرو تخت گریان نماید.
خاقانی.
رجوع به عضدالدوله شود
لغت نامه دهخدا
(خَ خُ رَ / رُو)
نام نوایی است از موسیقی. (برهان) (ناظم الاطباء) :
بگیر بادۀ نوشین و نوش کن بصواب
به بانگ شیشم و با بانگ اخسر سگزی
بلفظ پارسی و چینی خماخسرو
به لحن مویۀ زال و قصیدۀ نغزی.
منوچهری.
برد هوش و جان من خنیاگرش
چون نخست اندر خماخسرو نواخت.
؟ (فرهنگ جهانگیری)
لغت نامه دهخدا
(فَنْ نا خُ رَ)
ابوشجاع عضدالدوله و تاج المله بن الحسن. (یادداشت مؤلف). در ترجمه محاسن اصفهان ص 11 فناخسرو لقب عضدالدوله بصورت فناخسره آمده است. رجوع به فناخسرو شود
لغت نامه دهخدا
(مُلْ لا خُ رُو)
محمد بن فرامرز مشهور به مولی یا ملاخسرو از علمای قرن دهم آسیای صغیر است. وی معاصر سلطان محمد عثمانی و مدرس شهر ادرنه و مدرسه ایاصوفیا بود. او راست: حاشیه (المولی محمد بن فرامرز) علی التلویح، دررالحکام فی شرح غررالاحکام، مرآهالاصول الی مرقاهالوصول و... (از معجم المطبوعات ج 2 ص 1790). و رجوع به همین مأخذ شود
لغت نامه دهخدا
(خَ)
منکر. آنکه خستو نباشد. که اقرار نکند. که معترف بخدا نباشد:
یکی پند خوب آمد از هندوان
بر آن خستوانند ناخستوان.
بکن نیک و آنگه بیفکن براه
نمایندۀ راه از این به مخواه.
ابوشکور
لغت نامه دهخدا
تصویری از خماخسرو
تصویر خماخسرو
یکی از آهنگهای موسیقی قدیم
فرهنگ لغت هوشیار
آنکه اقرارنکند منکر: یکی پند خوب آمد از هندوان بران خستوانند نا خستوان... (ابوشکور)، آنکه بوجود خدا معترف نیست کافر مقابل خستو
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از خماخسرو
تصویر خماخسرو
((خُ خُ رُ))
یکی از آهنگ های موسیقی قدیم
فرهنگ فارسی معین