- پلیدی
- شرارت، خباثت
معنی پلیدی - جستجوی لغت در جدول جو
- پلیدی
- ناپاکی شوخگنی شوخی چرک فژ آژیخ وژن وسخ چرک قذرات، زباله آشغال خاکروبه خاشاک آخال خس و خاک، مواد زاید خبث ریم، نجاست خبث سرگین آدمی گوه گه فضله عذره. توضیح فرهنگستان کلمه (پلیدی) را بمعنی اخیر پذیرفته است
- پلیدی
- ناپاکی، آلودگی. نجاست
- پلیدی ((پَ))
- ناپاکی، نجاست
- پلیدی
- Foulness, Vileness
- پلیدی
- отвратительность , мерзость
- پلیدی
- Unrat, Niedertracht
- پلیدی
- огидність , підлість
- پلیدی
- brudność, nikczemność
- پلیدی
- 邪恶 , 卑鄙
- پلیدی
- imundície, vileza
- پلیدی
- sporcizia, viltà
- پلیدی
- inmundicia, vileza
- پلیدی
- saleté, bassesse
- پلیدی
- vuiligheid, gemeenheid
- پلیدی
- ความสกปรก , ความเลวร้าย
- پلیدی
- kekotoran, kejahatan
- پلیدی
- فحشٌ , خبثٌ
- پلیدی
- गंदगी , घिनौना
- پلیدی
- לכלוך , שְׁפָלוּת
- پلیدی
- 不潔 , 卑劣さ
- پلیدی
- 더러움 , 비열함
- پلیدی
- iğrençlik, alçaklık
- پلیدی
- uchafu, unyama
- پلیدی
- অপবিত্রতা , ঘৃণ্যতা
- پلیدی
- ناپاکی , خباثت
پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما
پاسبانیک منسوب به پلیس: داستان پلیسی
نوعی از خربزه
پژوهش کردن تجسس کردن پالیدن، آهسته بجایی در شدن خزیدن
Schlüssel
kluczowy
ключевой