جدول جو
جدول جو

معنی پلیدناک - جستجوی لغت در جدول جو

پلیدناک(پَ)
آلوده به پلیدی. ناپاک: اعذار، پلیدناک شدن جای. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

پرپیچ، دارای پیچ، پیچ واپیچ، خمناک
لغت نامه دهخدا
پیدن، شهری از مقدونیه بر ساحل خلیج ترمائیک، و در آنجا پرسه بسال 168 قبل از میلاد مغلوب پل امیل شد، رجوع به پیدن و رجوع به ایران باستان ج 2 ص 1196 و ج 3 ص 2023 و 2024 و 2163 شود، صاحب قاموس الاعلام ترکی آرد: پیدنه یکی از قصبات قدیمی مقدونیه واقع در ساحل غربی خلیج سلانیک، در ابتدا جزء مستعمرات یونان بشمار میرفت، آرکلائوس اول از ملوک مقدونیه ضبط کرد و فیلیپ آنرا استوار ساخت، بسال 316 اولمپیاس مادر اسکندر از این قصبه از طرف کساندر محصور شده بود، مدت مدیدی مقاومت کرد اما سرانجام مقتول شد، و باز بسال 168 قبل از میلاد پاولوس امیلیوس در این قصبه قوای پرسیوس را تار و مار ساخت و مقدونیه را تحت استیلای خویش درآورد، نام باستانی این قصبه کیترون بوده است و امروز بشکل یک قریۀ بزرگ و موسوم به کیترو میباشد، (قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا
(گُ مَ دَ)
مخفف پالیدن است که بمعنی جستجو کردن و تفحص باشد. (برهان قاطع). پژوهش کردن. تجسس کردن، آهسته بجائی درشدن. خزیدن: دزد (در تاریکی شب) هر چند حیله کرد چیزی نتوانست دزدید به طویله پلید که ستوری نیکو بگیرد آن شب شیری در میان ستوران درآمده بود، دزد دست بر پشت ستوران می نهادتا هر کدام فربه تر باشد ببرد از قضا دست بر پشت شیرنهاد و از دیگر ستوران فربه تر بود. (سندبادنامه)
لغت نامه دهخدا
(پَ)
آلوده به نجاست. سرگین آلود
لغت نامه دهخدا
(پَ)
زناکار. زانی. زانیه. (مهذب الاسماء). قحبه. روسپی. جلب. (زمخشری). بدکار. بغی ّ. عاهر. عاهره (زن). مسافح
لغت نامه دهخدا
(کُ)
آنکه به بیماری کلی مبتلی است. خوره ناک. جذامی. (فرهنگ فارسی معین). خوره ای. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا) : چون مرد کلی ناک را پاک کرد؟ (ترجمه دیاتسارون ص 50). و رجوع به کلی (بیماری) شود
لغت نامه دهخدا
(پَ / پِ)
دارای پی. پی دار. دارای عصب. عصب اللحم، پی ناک شد گوشت. (منتهی الارب). گوشتی پی ناک، دارای عصب
لغت نامه دهخدا
تصویری از پلیدن
تصویر پلیدن
پژوهش کردن تجسس کردن پالیدن، آهسته بجایی در شدن خزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
دارای عصب و پی دارای پی دارای عصب پی دار: -7 عصب اللحم پی ناک گوشت
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیفناک
تصویر لیفناک
پر زناک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلید ناک
تصویر پلید ناک
آلوده به پلیدی ناپاک
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیدنی
تصویر پلیدنی
نوعی از خربزه
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از کلی ناک
تصویر کلی ناک
آنکه به بیماری کلی مبتلی است خوره ناک جذامی: (چون مرد کلی ناک را پاک کرد (عیسی))
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیدی ناک
تصویر پلیدی ناک
آلوده به نجاست سرگین آلود
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیدن
تصویر پلیدن
((پَ دَ))
جستجو کردن، آهسته به جایی در شدن
فرهنگ فارسی معین
گونه ای توت صحرایی که بوته و برگهایی شبیه توت فرنگی دارد
فرهنگ گویش مازندرانی