جدول جو
جدول جو

معنی پلید - جستجوی لغت در جدول جو

پلید
اکبیری، خبیث
تصویری از پلید
تصویر پلید
فرهنگ واژه فارسی سره
پلید
ناپاک، شوخ، نجس، خبیث
تصویری از پلید
تصویر پلید
فرهنگ لغت هوشیار
پلید
ناپاک، آلوده، نجس، برای مثال منشین با بدان که صحبت بد / گرچه پاکی تو را پلید کند (سنائی۲ - ۶۱۹)، چرکین، فژاک، فژاگن، فژاگین
تصویری از پلید
تصویر پلید
فرهنگ فارسی عمید
پلید
((پَ))
ناپاک، نجس، بدکار
تصویری از پلید
تصویر پلید
فرهنگ فارسی معین

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
شرارت، خباثت
فرهنگ واژه فارسی سره
ناپاکی شوخگنی شوخی چرک فژ آژیخ وژن وسخ چرک قذرات، زباله آشغال خاکروبه خاشاک آخال خس و خاک، مواد زاید خبث ریم، نجاست خبث سرگین آدمی گوه گه فضله عذره. توضیح فرهنگستان کلمه (پلیدی) را بمعنی اخیر پذیرفته است
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیدن
تصویر پلیدن
پژوهش کردن تجسس کردن پالیدن، آهسته بجایی در شدن خزیدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
ناپاکی، آلودگی. نجاست
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
((پَ))
ناپاکی، نجاست
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیدن
تصویر پلیدن
((پَ دَ))
جستجو کردن، آهسته به جایی در شدن
فرهنگ فارسی معین
تصویری از پلیدی
تصویر پلیدی
Foulness, Vileness
دیکشنری فارسی به انگلیسی
отвратительность , мерзость
دیکشنری فارسی به روسی
огидність , підлість
دیکشنری فارسی به اوکراینی
brudność, nikczemność
دیکشنری فارسی به لهستانی
vuiligheid, gemeenheid
دیکشنری فارسی به هلندی
ความสกปรก , ความเลวร้าย
دیکشنری فارسی به تایلندی
فحشٌ , خبثٌ
دیکشنری فارسی به عربی
गंदगी , घिनौना
دیکشنری فارسی به هندی
לכלוך , שְׁפָלוּת
دیکشنری فارسی به عبری
더러움 , 비열함
دیکشنری فارسی به کره ای
অপবিত্রতা , ঘৃণ্যতা
دیکشنری فارسی به بنگالی
ناپاکی , خباثت
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از پلیس
تصویر پلیس
پاسبان، شهربانی، شهربان
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از بلید
تصویر بلید
کند خاطر، کاهل و کند
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از پدید
تصویر پدید
آشکار، نمایان، ظاهر
فرهنگ لغت هوشیار